#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_163
ستاره:ببینم اراد میدونه ؟جوری جیػ زدم که بدبخت سکته زد
طناز:نههههههه
ستاره:چته؟بچم افتاد بیشعور
طناز:بهش گفتی؟
ستاره:معلومه که نگفتم تو باید خودت بگی اون شوهرته هااااااا
طناز:یه کاریش میکنم بابت مهمونی واقعا ممنون خوش گذشت
ستاره:اره معلومه خیلی خوش گذشت مخصوصا به تو گونشو بوسیدم گفتم
طناز:قسمت این بود خداحافظ
ستاره:شرمنده شدم دیگه خداحافظ با بقیه هم خداحافظی کردیم ولی من اصلا حال نداشتم وقتی سوار ماشین شدیم سرمو به
صندلی تکیه دادم و چشمامو بستم که صدای نگران اراد اومد
اراد:چیزی شده طناز؟از سر شب رنگت پریده میخوای بریم دکتر؟
طناز:نه اراد چیزی نیست بخوابم درست میشم وقتی رسیدیم خونه مستقیم رفتم تو اتاق لباسامو عوض کردم و دراز کشیدم
که وقتی اراد اومد دراز کشید سرمو گذاشتم رو سینش ولی مگه خوابم میبرد نمیدونم چند ساعتی گذشته بود که درد امونم
بریده بود دیگه داشتم گریه میکردم و مواظب بودم صدام بیرون نره که موفق هم بودم که چیزی یادم افتاد )نبات داغ(
romangram.com | @romangram_com