#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_160


اراد:قبلنا خوب تر صداش میکردی ارام خانوم

طناز:اراد جان من گفتم بهم بگه طناز احساس میکنم سنم بیشتر از ارام این خواست منه

اراد:اگه خودت میخوای اشکال نداره بعد از تموم شدن ناهار با ارام طرفارو شستیم و بعد گفت امتحان داره میره تو اتاقش

منم رفتم تو اتاق خودمون اراد با دیدن من گفت

اراد:بیا بؽل اقات ببینم با خنده رفتم تو بؽلش که گفت

اراد:اخیش خستگیم در رفت

طناز:یکم بخوام تا کامل برطرؾ شه

اراد:ای به چشم و منو با خودش خوابوند که گفتم

طناز:ساعت چند بیدارت کنم

اراد: 23:8 ساعت کوک کردم و دوباره سرمو گذاشتم رو سینش .بعد از این که برگشتیم رفتم تا اماده شم بعد از من اراد

رفت تو حموم داشتم ارایش میکردم که گفت

اراد:طناز کم ارایش کن به جز ما ند نفر از دوستای من ومنصور هست با خانواده های منصور وستاره

طناز:چشم اراد:بی بلا خانومی موقعی که رسیدیم اونجا با دیدن طاها کلی قربون صدقش رفتم داداشم ماه شده بود رابطه


romangram.com | @romangram_com