#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_158


طناز:سلام ارامی خوبی؟

ارام:سلام زن داداش فدا تو خوبی؟ که اخم کردم

طناز:ببینم ارام مگه من چند سالمه بهم میگی زن داداش من خوشم نمیاد بهم بگو طناز نا سلامتی با هم هم سنیم

ارام:چشم طنازی حالا ناهار کی میخوریم؟ طناز:هر وقت اراد اومد

ارام:حالا داداش کی میاد

طناز:الاناس که دیگه پیداش شه که صدای بوق اراد خبر از اومدنش داد

ارام:اخ جون اومد رفتم جلوی در برای استقبال همین که اومد منو جلوی در دید لبخندی زد که خستگی از روش میبارید

طناز:سلام خسته نباشی

اراد:سلام خانومی درمونده نباشی

طناز:کتتو دربیار بده من

اراد:دستت طلا خانومی کتشو گرفتم و بردم سمت اتاق گذاشتم برگشتم بیرون وقتی اراد منو دید به کنارش اشاره کرد با

لبخند رفتیم کنارش نشستم دستشو دور کمرم حلقه کرد و زیر گوشم گفت

اراد:خب چه خبر ؟چیکار کردی تمام ماجرا واسش تعریؾ کردم خواست حرؾ دیگه ای بزنه که ارام صداش کرد


romangram.com | @romangram_com