#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_157

اکرم:چشم الان بعدم منو صدا کرد رفتم گوشیو گرفتم

طناز:سلام خاله خانوم خوب هستین؟

خاله:شکر خدا خوبم دخترم شما خوبین ؟خودت؟اراد؟ ارام خوبه؟

طناز:ممنون خوبیم

خاله:طناز خاله منم جای مادرت تو زندگیت مشکلی که نداری با اراد دیگه دعواتون که نشد؟

طناز:نه خاله جون نگران نباشین کی میاین؟

خاله:اِمن که تازه اومدم بعدم انگار حرفی یادش اومده باشه

خاله:ببینم طناز خاله خبری نیست؟ منم که تو باغ یستم

طناز:نه خاله جون چه خبری؟

خاله:بچه دیگه انگار رو سرم یک سطل اب یخ ریختن نمیدونم چقدر گذشت که صدای اله کمی بلند تر شد

خاله:طناااااز؟ طناز:بله؟ خاله:چیشد جواب ندای؟ طناز:نه خاله جون خاله:زود تر دست به کار شید به همه

سلام برسون خداحافظ طناز:چشم خدانگهدار بعد از اینکه با خاله صحبت کردم برای ناهار قیمه بادمجون گذاشتم

داشتیم کار میکریم که صدای ارام اومد

ارام:اهای اهالی خونه کسی نیست؟من اومدم و اومد تو اشپزخونه

romangram.com | @romangram_com