#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_155
طناز:نه عزیزم چرا پرسیدی؟
هستی:اخه میخوام باهاش بازی کنم با لبخند گفتم
طناز:خب به مامانت بگو بیاره که دیدم پهلوم سوراخ شد دیدم ستارس
طناز:چته وحشی؟ پهلوم نابود شد
ستاره:واسه اینکه زیادی زر زدی این چه حرفیه به بچه زدی خواستم جوابشو بدم که اکرم خانوم گفت ؼذا امادس بعد از
خوردن ؼذا ما خانوما خواستیم ظرفا رو بشوریم که باز اکرم خانوم نزاشت ما هم رفتیم پیش اقایون
طناز:ستاره تو چه دکتری هستی؟ ستاره:زنان چطور مگه؟ طناز:هیچی همین جوری پرسیدم )من هنوز تازه فهمیدم
اراد روانشناس خخخخخخخ( ساعت حدودای 21 شب بود که رفتنبعد از رفتن اونا وسایل جمع کردم و به طرؾ اتاقمن
رفتم لباسامو عوض کردم و رفتم زیر پتو که دیدم اراد از حموم درومد و اومد دراز کشید من بؽلش گرفت و یه پاشو
انداخت روی پاهای من
طناز:اراد جان شما راحتی؟
اراد:خب معلومه یه جوجوی خوشگل و خوشمزه تو بؽلم میخوای ناراحت باشم؟ با حرص گفتم
طناز:نههههههههه که خندید و منو بیشتر تو بؽلش فشرد سرمو گذاشتم رو سینش با احساس اینکه تخت داره بالا و پایین
میشه از خواب بیدار شدم دیدم اراد داره لباساشو عوض میکنه
romangram.com | @romangram_com