#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_142
منصور:بیا بریم ببینم منو تنها نزار
اراد:منصور جون
منصور:اونا کارشون بلدن بیا بریم
اراد:ولی......
منصور:ولی نداریم بیا بریم
اراد:شرمنده مزاحم شما هم شدم
منصور:دشمنت شرمنده اگه نمیگفتی میومدم چپ و راستت میکردم که خندیدم ساعت حدودای 1 بود که طناز تبش قطع
شده بود هر چقدر به منصور اینا گفتم بمونن مخالفت کردن بعد از رفتن اونا ارام گفت
ارام:داداش تو برو تو اتاق خودت بخواب من پیش زن داداش میمونم
اراد:لازم نیست خودم هستم تو فردا کلاس داری برو بخواب
ارام:اخه نمیشه که تو خسته ای
اراد:خسته نیستم برو
ارام:باشه پس شب بخیر
romangram.com | @romangram_com