#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_138


اراد:کجایی خانومی ؟به از ما بهترون فکر میکنی؟

طناز:نه داشتم فکر میکردم پس اون مردی که تو عکس پیش مادرم وایساده بود و بچه بؽلش بود پدر منه ؟

اراد:اره اگه خواستی از مش رمضون و طاها هم بپرس

طناز:اراد یه سوال بپرسم؟

اراد:تو صد تا بپرس

طناز:تو که دیگه از من وطاها متنفر نیستی ؟بیشتر به خودم فشارش دادم

اراد:از اولم از تو متنفر نبودم میخواستم تورو اذیت کنم اون اردشیر زجر بکشه که دلم نیومد شاید با رفتارام اذیتت کردم

ولی دلم نیومد تو خونم خدمتکارم باشی اون دو سه ماهی هم که حموم و این جور چیزا رو انجام دادی میخواستم طبیعی

رفتار کنم همین ولی این دل صاحب مرده ی من ای چیزا حالیش نیست حالا فردا زنگ میزنیم طاها بیاد خونه من همه چیو

بهش بگم و ازش عذر خواهی کنم که دیدم طناز داره دوباره میلرزه و تب کرده

اراد:طناز چیشد؟

طناز:سرده اراد بیشتر به خودم فشارش دادم یه نیم ساعتی گذشته بود که نور ماشینی اومد سریع طناز گذاشتم رو صندلی

و پیاده شدم دیدم منصوروزنش و دخترشون هستیه


romangram.com | @romangram_com