#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_137
اراد:منظورت چیه؟ که دیدم محکم بؽلم کرد و سرشو گذاشت رو سینم و گفت
طناز:منم دوست دارم اراد خیلی وقته که دوست دارم
اراد:یعنی چی طناز ؟وای خدا باورم نمیشه؟
طناز:میخوای چیکار کنم که باورت بشه ؟ میخوای......... که نزاشتم ادامه بده و لبامو گذاشتم رو لباش و این بار اونم
باهام همراهی کرد بهترین حسی بود که تو این 14 سال کشیدم که گوشی طناز زنگ خورد و گند زد تو فاز عاشقانمون
همون طور که طناز محکم گرفته بودم تو بؽلم گوشیو برداشتم با دیدن شماره منصور سریع جواب دادم
منصور:ببخشید شما با این شماره تماس گرفتید؟
اراد:اره خره
منصور:ببخشید شما؟
اراد:ارادم بابا چرا گوشیتو خاموش کرده بودی مرتیکه؟
منصور:اِ داداش تویی ببخشید خونه پدر زنم بودم و گوشی دست هستی بود اون خاموشش کرده بود کاری داشتی؟
اراد:اره من و طناز کنار جاده بهشت زهرا گیر کردیم ماشینمون خراب شده بیا دنبالمون زود باش داداش داریم قندیل
میبندیم
منصور:اومدم اومدم همین که گوشیو قطع کردم دیدم طناز تو فکره
romangram.com | @romangram_com