#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_134
مرد :ببخشید اقا ولی مجبورم ولی قبل از مردن اون جنس هایی که گم شدن کار من بود و بعد تفنگ به سمت پیشونی عمو
گرفت و با یه تیر اونم خلاص کرد و بعدم از اونجا خارج شد بعد از رفتن اون رفتم سراغ مادرم که ؼرق در خون بود و
مرده بود رفتم سراغ پدرم اونم مرده بود و بعد عمو که اونم مرده بود نشسته بودم سر جنازه مادرم و گریه کردم دیدم مش
رمضون اومد کیؾ لباسای ارام مونده بود اومده بود اونو ببیره که با اون وضع روبه رو شد اومدم طرفم هرچقدر باهام
صحبت کرد تکونم داد من فقط به جنازه ؼرق در خون مادرم نگاه میکردم و اشک میریختم مش رمضون زنگ زد پلیس
اونا اومدن خانواده عمو اتابک هم اومدن پسرش نشسته بود سر جنازه پدرش گریه میکرد اون رذل کثیؾ هم اومده بود
جوری نقش بازی میکرد و گریه میکرد که انگار از چیزی خبر نداره که اون جا متوجه شدم زن عمو هم بارداره بعد از
چهلم مادر و پدرم و عمو اتابک اون پس فطرت سر زن عمو اتابک کلاه گذاشت و با اون ازدواج کرد و همه دارو ندار
عمو اتابک مال اون شد بعد از اون مراسم یه روز خواب مادرمو دیدم و با فریاد از خواب پریدم مش رمضون اومد پیشم
تمام ماجرارو براش تعریؾ کردم که اونم گفت کسی بعد از این همه مدت حرفمون باور نمیکنن و رفت شد خدمه اون
عوضی تا یک روز انتقام بگیره ولی بعد دوسال چون اونا برای چند سال رفتن خارج عذر مش رمضون و اکرم خانوم
خواستن و اونا برگشتن خونه ما سال ها جون کندم و با کمک بابای منصور تونستم کاروخونه رو معروؾ کنم و دکتر شدم
چون ارزوی پدرم بود فامیلی من تهرانی نسب بودولی چون میخواستم انتقام بگیرم نسب برداشتم و با اون کارخونه قرار
romangram.com | @romangram_com