#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_133
بودم که نفهمیدم دارم طناز تو بؽلم له میکنم که با صدای اخش به خودم اومد(
طناز:اخ
اراد:ای وای بببخشید اعصابم خورد شد
طناز:اشکال نداره بقیشو بگو
اراد:و پدرمو مجبور کرد که عمو اتابک ببنده پدرم مجبور شد ببندتش مادرم از این که تو دستای یه مرد نامحرم بود خیلی
اذیت میشد داشت تقلا میکرد که اون عوضی گفت
مرد:مجبورم نکن کاری رو که نمیخوام انجام بدم با بی رحمی یه تیر به پای پدرم زد که صدای فریاد پدرم و جیػ مادرم تو
هم گم شد و رو به مادرم گفت
مرد:اگه از جات تکون بخوری اون یکی تیرو تو قلبش شلیک میکنم که مادرم با ترس سرشو تکون داد اون داشت پدرمو
میبست که مادرم از روی میز چاقویی برداشت خواست فرو کنه از پشت به کمرش که اون رذل بی همه چیز فهمید و
برگشت طرؾ مادرم مادرم تو جاش خشکش زد ولی اون مرد گفت
مرد:گفته بودم که تکون بخوری خلاصش میکنم نه؟وبعد ماشه رو کشید و تیر زد به قلب پدرم و پدرم درجا تموم کرد عمو
اتابک داشت گریه میکرد که یک دفعه دیدم مادرم با اون چاقویی که دستش بود گذاشت رو شاهرگش و رگشو زد اخ طناز
نمیدونی چقدر سخت بود که مادر و پدرت جلوی چشمات کشته شن بعد هم رو کرد به عمو اتابک و گفت
romangram.com | @romangram_com