#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_131

خودمم سردم بود چون واقعا هوا سرد بود امروز از شانس ما کمی فک کردم و درو باز کردم و رفتم سمت طناز دیدم داره

با تعب نگام میکنه

اراد:پیاده شو

طناز:برای چی؟

اراد:یه دقیقه پیاده شو بهت بگم پیاده شد نشستم سرجاش و دستمو دراز کردم طرفش

اراد:بیا بشین رو پام

طناز:دیوونه شدی اراد ؟خودم نشسته بودم دیگه

اراد:دیوونه نشدم اگه بشینی تو بؽلم هم تو گرم میمونی هم من بیا دیگه یخ کردم مردد وایساده بود بیرون که دستمو دراز

کردم و دستشو گرفتم و نشوندمش رو پام و پتو رو طوری کشیدم که هردومون بگیره دیدم داره میلرزه بیشتر به خودم

فشارش دادم وقتی داشتم موبایل از رو صندلی برمیداشتم گفتم

اراد:طناز نخوابی هاااااا بدبخت میشیم

طناز:باشه سعی میکنم

اراد:چیکار کنم خوابت بپره ؟

طناز:حرؾ بزن

romangram.com | @romangram_com