#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_130


شدیم هنوز از بهش زهرا خارج نشده بودیم که ماشین خود به خود خاموش شد جایی بودیم که هیچ کس اونجا نمیومد واا

یعنی چش شد؟

طناز:چی شد:چرا خاموش کردی؟

اراد:خودش خاموش شد پیاده شدم رفتم کاپوت دادم بالا چیز زیادی سر درنیاوردم ولی یه چیزایی رو تکون دادم رفتم

نشستم استارت زدم دیدم نخیر روشن بشو نیست کسی هم این اطراؾ نبود هوا هم خیلی سرد بود دیدم طناز داره میلرزه

رفتم از پشت ماشین یه پتو مسافرتی کوچیکی که بود برداشتم اوردم دادم بهش گوشی از جیبم دراوردم دیدم خاموش

شارژش تموم شده بود

اراد:طناز گوشیتو بده میخوام زنگ بزنم به منصور اونم داد خدارو شکر انتن میداد فقط شماره اونو حفظ بودم زنگ زدم

دیدم خاموش لعنتی

طناز:چیشد؟

اراد:خاموش شد

طناز:چیکار کنیم؟

اراد:هیچی باید یکم صبر کنیم یه ربع بیست دقیقه ای گذشته بود که دیدم طناز تو خودش جمع شده و داره میلرزه من


romangram.com | @romangram_com