#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_125

من برنه چی اونوقت من نابود میشم حتی اگه شده به زود نگهش میدارم برگشتم طرفش عین یه دختر بچه مظلوم خوابیده

بود اخ طناز ت با من با دلم با ؼرورم چیکار کردی؟ رفتم جلو دراز کشیدم تا کمی بخوابم ولی تا صبح خوابم نبرد بلند

شدم سرم داشت میترکید دیشب یه لحظه هم نتونستم بخوابم لباسامو پوشیدم رفتم سمت طناز پتو رو کشیم روش و رفتم پیش

اکرک خانوم و سافرش طناز کردم

اراد:اکرم خانوم کجایی؟

اکرم :بله اقا اومدم صبح بخیر

اراد:صبخ تو هم بخیر ببین اکرمم خانوم من دارم میرم طب حواست پیش طناز باشه نزار تو اتاق تنها بمونه از همون

معجون دیشبی درست کن بده بهش بخوره اگه دیدی حالش خوب نیست زنگ بزن زود خودمو میرسونم فهمیدی؟

اکرم:بله اقا چشم خیالتون راحت برید به سلامت

وقتی رسیدم مطب از شانس کمی شلوغ بود با ؼرور همیشگی وارد شدم و در جواب سلام منشی فقط سرمو تکون دادم

نمیدونم چندمین مریض بود که میدیدم که منشی اومد تو

منشی:اقای دکتر از منزل تماس گرفتن گفتن اگه میرین خونه ناهار منتظر بمونن

اراد:مگه ساعت چنده؟

منشی::

romangram.com | @romangram_com