#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_123
اراد:یه شیر موز درست کن چند تا هم خرما و پسته بنداز توش هم بزن ببرم بالا زود باش
اکرم:چشم اقا همین الان بعد از ده دقیقه اکرم خانوم اون معجون اورد و ازش گرفتم و رفتم بالا وقتی درو باز کردم دیدم
طناز زود اشکاشو پاک کرد
اراد:چرا داری با خودت اینکارو میکنی ؟ مگه با گریه کردن مادرت برمیگرده؟
طناز: نه ولی دل من اروم میگیره
اراد:ولی مادرت زجر میکشه وقتی داری خودتو ازار میدی حالاهم بیا این معجون بخور شدی نی قلیون که بعد از چند
مدت خندید و گرفت خورد منم تو جام دراز کشیدم
اراد:بیا بگیر بخواب دیدم اومد دراز کشید بعد از این که خاله رفت نه من اتاقمو عوض کردم و نه طناز حرفی زد و از
این بابت خوشحالم
طناز:شب بخیر
اراد:شب تو هم بخیر شب با صدای گریه ای بیدار شدم دیدم طناز داره تو خواب گریه میکنه و عرق داره از سرو روش
میریزه رفتم تکونش دادم
اراد:طناز: طناز خانومی بلند شو که طناز با جیػ از خواب پرید
طناز:نههههه نشست چشمش به من افتاد و فقط نگام کرد انگار مشکلی داشت دیدم داره کم کم کبود میشه و دستشو گذاشته
romangram.com | @romangram_com