#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_120


حالش بد شد و دووم نیاورد یه ارامبخش زدم تو سرم طناز طناز داشت هذیون میگفت ولی کم کم به خواب رفت در زدن

دیدم طاهاست

طاها:حالش چطوره؟

اراد:خوبه خوابیده

طاها:اگه خوابیه بلند شو پایین باید حرؾ بزنیم

اراد:باشه بریم رفتیم پایین فقط منو و طناز اومده بودیم خاله و ارام فرستاده بودم برن رفتم پایین دایی و سامان و ساسان و

زن دایی طناز نشسته بودن که داییش گفت

دایی:خب جوون؟

اراد:بله من منتظرم؟

دایی:خب جوون ما تونستیم بیشتر پولتو جور کنیم و فقط 188 میلیونت مونده که اگه خدا بخواد اونم جور میکنیم و از تو

میخوایم طناز بفرستی بیاد که با این حرفش تمام تنم به لرزه افتاد ولی خودمو نباختم اخمامو کشیدم تو هم

اراد:و اگه قبول نکنم؟

ساسان:جور دیگه ای حالیت میکنیم من از این بشر متنفرم


romangram.com | @romangram_com