#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_111
رو تخت نشستم و صداش کردم
طناز:اراد بلند شو برات سوپ اوردم اراد که دیدم تکون خورد چشماش بازکرد و دستشو به صورتش کشید و سلام کرد
اراد:سلام
طناز:سلام بشین سوپ بخور اگه هم نمیتونی من بدم بخوری
اراد:گزینه دوم و خندید منم خندم گرفت اولین قاشق که بهش دادمچشماش برق زد ولی چیزی نگفت که تا اخرین قاشق
بهش دادم یه قرص هم بهش دادم تا بهتر شه خواستم برم بیرون که استراحت کنه که صداش اومد
اراد:کجا داری میری؟
طناز:میرم بیرون استراحت کنی
اراد:مگه تو صدایی داری که مانع استراحت من بشه در ضمن از دیشب نخوابیدی بیا یه ساعت بخواب
طناز:اخه خوابم نمیاد
اراد:وقتی میگم بیا بخواب بگو چشم یالا ببینم زیرلب ؼرؼری کردم و به سمت تخت رفتم وقتی سرمو گذاشتم رو بالشت
برخلاؾ تصورم به خوابی عمیق رفتم .نمیدونم چقدر خوابیده بودم که با صدای در از خواب بلند شدم و دیدم اراد تو جاش
نیست که دیدم از حموم صداش میاد رفتم در زدم
اراد:بله
romangram.com | @romangram_com