#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_108
بود وای خدایا اراد تب کرده بود خاله و ارام با دیدن اراد گریشون گرفته بود
خاله:اراد پسرم
ارام:داداشی؟
طناز:ارام خاله جون بیاین کمک ببریمش بالا تب داره اونا هم اومدن کمک حالا مگه میشه بردش عین هو خرس میمونه
گودزیلا حالا طناز کدوم خرس یا گودزیلا ؟هیچکدوم به این خوشگلی اِ خودت گفتی به تو چه ای خدا منم فک کنم تب دارم
به زور بردیمش بالا و خوابوندیمش که با حرفی که خاله زد خشکم زد
خاله:طناز خاله لباساشو عوض کن سرماخوردگیش بد تر نشه )وا چرا من؟ چون تو زنشی خنگول به زود فققققققققققط
شلوار و پیرهنشو عوض کردم مدیونین فکر کنین دروغ میگم( و رفتم تو یه ظرؾ اب اوردم تا پاشویش کنم که دیدم خاله
و ارام اومدن تو
طناز:اِشما این جا چیکار میکنین برین بخوابین من بالا سرش هستم
خاله:نه دخترم دلم طاقت نمیاره
ارام:نه زن داداش
طناز:یعنی چی نه شما بیدار باشین زود بیدار میشه برین بخوابین اگه حالش بد شد خبرتون میکنم برین بالاخره به زور
romangram.com | @romangram_com