#قرار_ما_انتقام_بود_نه_عشق__پارت_105
اراد:بریم یه ابی به دست و صورتمون بزنیم جلوی سرویس بهداشتی منتظر اراد بودم که دستی دور کمرم حلقه شد خواستم
جیػ بزنم که جلوی دهنمو گرفت و قتی برگشتم دیدم یه پسر تیػ تیؽی دور کمرمو گرفت مو منو برد پشت درختا
تیػ تیؽی:چطوری خوشگله؟ بوی تند الکل حالمو بهم زد و فهمیدم مسته با ترس و لرز گفتم
طناز:ولم کن عوضی که با لحن چندشی گفت
جوجه تیؽی:کجا ولت کنم تازه پیدات کردم یه شب با ما باشی قول میدم مشتری شی نترس بهت خوش میگذره که با این
حرفش بیشتر تو خودم جمع شدم
جوجه تیؽی: .اسه کی این لبارو سرخ کردی اومممم فکر کنم مزه خوبی داشته باشه و خودشو کشید جلو منم داشتم تو دلم
خدارو صدا میکردم که یک دفعه ای دا زدم
طناز:ارااااااااااااد
جوجه:جووووون بیش تر تلاش کن منو تشنه تر میکنی خانوم کوچولو بازم اومد جلو منم چشمامو بستم و تو دلم خدارو
صدا کردم که دیدم سبک شدم و صدای داد اراد و کتک هایی که به اون پسره میزد هوا دیگه داشت تاریک میشد و رعد
وبرق میزد بالاخره بعد از چند دقیقه که از اون پسر فقط یه جسد مونده بود مردم اراد جدا کردن اراد هم به چشمای به
خون نشسته اومد طرؾ من و منو با خودش برد من دیگه اشهدمو خوندم و جلوی چشمای متعجب ارام وخاله رفتیم بالا
وقتی رسیدیم تو اتاق منو پرت کرد رو تخت و درقفل کرد و اومد طرؾ من و گفت
romangram.com | @romangram_com