#قهوه_تلخ_پارت_98


سری تکان دادم وگفتم:من آدم کنجکاویم و دوست ندارم توی خماری بمونم.

_من خواستم اگه بشه و امیرسام قبول کنه باهاش کار کنم .

چشمایم را بسته کردم وگفتم:اونم احتمالا به خاطر همین شماره تون رو می خواست.

_به احتمال زیاد آره.ولی پسرخوبیه ومعلومه زرنگه.

_ماشالا به امیرسام که تکه هرچی بگم کم گفتم ،انشالا خودتون بیشتر باهاش آشنا بشید.

در حالی که داشتم حرف میزدیم و راه می رفتیم متوجه ی باز شدن بند کفشم نشده بودم .بند کفشم زیرکفشم گیر کرد وافتادم با صدای بلند گفتم:آخ کمرم شکست.

باصدای ناراحت گفت :حالتون خوبه؟

از شدت درد کمرم داشت می سوخت نگاهی به دستم کردم دیدم زخمی شده،دستم را زیر بغلم گرفتم وخواستم بلند شم،اما پام درد می کرد ونمی تونستم بلند شم.با ناراحتی روبه رویم نشست وبا دست پاچگی گفت:شیرین خانم حالتون خوبه؟

اولین باری بود که بهم شیرین می گفت،حس کردم درد دستم بی حس شد.نگاهی کرد وبا ناراحتی گفت:می تونید بلند شید؟

سری تکان دادم.نگاهی به کفشم کرد وگفت:بند کفشتون باز بود.

_بله .

با دست چپم خواستم بند کفشم را ببندم دستش را به طرف کفشم برد وتوی یک چشم به هم زدن بند کفشم را بست.با شرم خاصی گفتم:وای خودم می بستم.

لبخندی زد وگفت:خودتون بلند شید.

دست چپم را روی زمین گذاشتم وپاهایم را جمع کردم تا بلندشم ولی نمی تونستم بلندشم .نگاهی به دستم کردم ،خون داشت می ریخت .با ناراحتی گفت:دستتون زخمی شده؟

_نه چیزی نیست فقط یکم خون میریزه.

romangram.com | @romangram_com