#قهوه_تلخ_پارت_92


_جان امیرسام.

_خاله شماره فرهاد رو می خواستم .

با تعجب گفتم:کدوم فرهاد!

_فرهاد شمس.

چشمایم را درشت کردم وگفتم :آهان فهمیدم.ندارم شمارش رو.

باصدای بلند گفت:مگه می شه؟

_آره شمارش رو ندارم.

_فکر کردم داری کارش داشتم،می شه فردا شمارش رو بگیری یا شماره منو بدی بهش؟

_باشه عزیزم فقط دعا کن از یادم نره.

_نه از یادت نمیره،خداحافظ خاله جون خوش بگذره.

_خدانگهدارت.

گوشی رو قطع کردم سوده دستم رو گرفت وگفت :بیا شیرین برام نقاشی بکش.

صورتش رو بوسیدم :چشم عزیزم.

بعد از اینکه برای سوده نقاشی کشیدم با صدای سلین از جام بلند شدم وگفتم:اومدم آبجی.

از اتاق بیرون شدم وبه طرف بابا اینا رفتم .آقا محسن که داشت با بابا حرف میزد تا منو دید خندید وگفت:الان فهمیدم دلیل این همه خوشحالی سوده رو.

romangram.com | @romangram_com