#قهوه_تلخ_پارت_91


_چشم مامان جان.

از حیاط بیرون شدیم وتاکسی گرفتیم .بابا کنار راننده نشست منو مامان صندلی عقب نشستیم .بعد از نیم ساعت رسیدیم.از ماشین پایین شدیم بابا زنگ در حیاط رو زد و سلین جواب داد در رو باز کرد رفتیم داخل حیاط تا در حیاط باز شد سوده پشت در بود با صدای بلند از شدت ذوق داد زد:آخجون خاله شیرینم اومده.

مامان کمرش رو خم کرد وصورت سوده رو بوسید:پس ما چی؟

لبخندی زد وگفت:شمام خوش اومدین.

به طرف بابا اومد وصورتش رو بوسید وبعد به طرف من اومد،بغلش کردم:خوبی عروسک خاله؟

خندید وگفت:بله خوبم خاله جون.

داخل خونه رفتیم آبجی سلین وآقا محسن از دیدنمون خوشحال شدن.بعد از کمی بحث وگفت وگو من رفتم داخل اتاق سوده ومشغول بازی شدیم با صدای زنگ گوشیم سرم را بلند کردم سلین لبخندی زد دم اتاق ایستاده بود:امیرسام است .

از جام بلند شدم وگوشی رو از سلین گرفتم:سلام امیرسام خوبی ؟

_سلام خوبم ممنون چخبر کجایی؟

_خونه سلین.

_خوش بگذره سلام برسون.

سلین دم چهارچوب در ایستاده بود گفتم:امیرسام سلام می رسونه.

سلین نزدیک آمد وگفت:علیکم وسلام .

از اتاق رفت بیرون ومن گوشه ی تخت سوده نشستم سوده کنارم اومد نشست وبهم نگاه می کرد.

_شیرین جان.

romangram.com | @romangram_com