#قهوه_تلخ_پارت_78
با شنیدن حرف هاش جا خورده بودم .باورم نمی شد بچه پرورشگاهی بود اصلا بهش نمی خورد.
دستمال را از توی جیبم برداشتم وبه طرفش دراز کردم:اشک هاتون رو پاک کنید.
دستمال را از دستم گرفت وچشم هایش را پاک کرد.لبخندی زدم وگفتم:موافقین بریم زیر آلاچیق؟
حرفی نگفت و به قدم زدن ادامه داد.اینبار گفتم:براتون بخونم نوشته هام رو؟
سری تکان داد وگفت:برای دل شکستم بخون ،برای اونی که قلبم رو شکست ورفت بخون;برای تنهایی هام بخون.
نگاهم را دوختم به دختر وپسر جوانی که زیر چتر شونه به شونه هم راه می رفتن:
به نام انکه سختی راآفرید.
چقدرسخته، کسی که دوستش داری به چشمات نگاه کنه بگه دوست نداره.
چقدرسخته دلت بشکنه،چقدرسخته ازکسی که دوستش داری ضربه بخوری .
چقدرسخته ،کنارش باشی وعشقش به کس دیگه روببینی.
چقدرسخته ،جسمش پیش توباشه و روحش پیش کس دیگه.
چقدرسخته ،خودت بادستای خودت، تیکه های شکسته ی دلت روکنارهم بذاری.
چقدردردآورجای زخمایی که باتیکه های دلت روی دستات به یادگاری مونده.
romangram.com | @romangram_com