#قهوه_تلخ_پارت_75
اخمی کردم وگفتم:نخیرم بینی خودتون مثل لبو است.
_خب بینی منم مثل بینی شما شده.
لبخندی زدم وگفتم:آره حق با شماست.
لبخند از روی لب هایش محو شد واخمی به صورتش گرفت.نگاهی کردم وگفتم:ناراحت شدین آقای شمس ؟
نگاهش را به درخت های که کمی آن طرفتر بود چرخوند با ناراحتی گفت:نه اصلا.
از نگاهش معلوم بود ناراحته ولی دقیق نمی دونستم از چی ناراحته._نمی خواهین به راه رفتنمون ادامه بدیم؟
نگاهی کرد وگفت:چه زود خسته شدین.
لبخندی زدم وگفتم:من خستگی ناپذیرم.
قدم هایش را برداشت و روبه من کرد :چرا نمیاین خانم خستگی ناپذیر؟
_اومدم.من عاشق آهنگ صدای بارونم،شُرشُر بارون بهم حس پرواز می ده.
با نگرانی گفت:منم یه روزی حس شما رو داشتم ولی افسوس اون رفت ومن تنها موندم.
_اون رفت به نظرتون بارونم رفت؟
_بارون دیگه زیبای قبلا رو نداره چون اون سهم منو برد دست هاش سهم من بود از بارون.
_شما باید قوی باشید وخیالش رو بزارید کنار ،زیر بارون راه برید تا گذشته شسته بشه.
آهی کشید وگفت:بدون اون اخم همه ی ثانیه ها درهمه،بدون اون بارون بی آهنگه.
romangram.com | @romangram_com