#قهوه_تلخ_پارت_72
نگاهی به طرفش کردم:نیاوردم خیالتون جم.
_زود باش برو حموم دوش بگیر.
سری تکان دادم:چشم اول برم لباس عوض کنم .
_زود.
رفتم داخل اتاقم وپنجره را باز کردم میومیو را از پشت پنجره برداشتم ودستم را جلوی دهنم گرفتم وبا صدای آروم گفتم:سر وصدا نکنی که مامان دعوا می کنه.
به سمت تختم رفتم وجعبه را از زیر تخت برداشتم میومیو را داخل جعبه گذاشتم وسریع لباس عوض کردم ،از اتاقم بیرون شدم به سمت حمام رفتم.مامان درحال پاک کردن سبزی بود سرش را بلند کرد وبا نگاه جدی گفت:تمیز میشوری دست هاتو فهمیدی؟
_بله فهمیدم.
داخل حمام رفتم بعد از نیم ساعت از داخل حمام بیرون شدم.بابا داشت چای می خورد نگاهی کرد وگفت:عافیت باشه شیرین جان،یه فنجون چای بریز برات تا گرم شی.
_ممنون باباجون،چشم.
بعد از اینکه چای خوردم به سمت اتاقم رفتم در اتاق را قفل کردم وبا شتاب به طرف تختم رفتم آرام پایین نشستم ودستم را زیر تخت بردم تا جعبه را بردارم به طرف خودم کشیدم نگاهی داخل جعبه انداختم با تعجب گفتم:میومیو!کجا رفتی!زیر تخت راگشتم از جام بلند شدم چهار طرف اتاق را گشتم به طرف پنجره رفتم فکر کردم شاید پنجره را باز گذاشتم ولی پنجره بسته بود.لحظه ای ایستادم وگفتم:آخه تو کجا رفتی!
از اتاق بیرون شدم ورفتم داخل حیاط شاید میومیو بیرون باشد ،کنار تاب،زیر درخت ،کنار حوض همه جا را گشتم ولی خبری از میومیو نبود.روی تاب نشستم وسرم را بلندکردم با صدای بلند گفتم:میومیو تو کجای.
صدای مامان توی گوشم طنین انداز شد به سمت صدا صورتم را برگردوندم:بیا توی خونه ،بیرون سرده سرما می خوری.
_بدرک بزار سرما بخورم ،میومیو کجا شد من خودم بردمش توی اتاق الان رفتم دیدم نیست.
مامان باتعجب بهم نگاه کرد وگفت:مگه بهت نگفتم نبریش توی اتاقت!چرا به حرفم گوش نمیدی حقشه باید بیرون باشه.
بعداز گفتن حرفش داخل خونه رفت.با عجله از روی تاب بلندشدم ودنبال مامان رفتم:مامان شما میومیو رو از توی اتاقم برداشتین؟
romangram.com | @romangram_com