#قهوه_تلخ_پارت_70
چشمایش را درشت کرد ونگاهی عجیب کرد وبا عصبانیت گفت:سلام،اون چی بود که پشت سرت قایمش کردی؟
با تعجب گفتم:کدوم!من که چیزی قایم نکردم.
دستش را روی بازوم گذاشت وگفت:برو اونور تا بگم کدوم.
چشمکی زدم و با شیطنت گفتم:مامانی جون هیچی نبود چرا این همه گیر میدین؟
چند قدمی به من نزدیک شد وگفت:برو اونور تا ببینم چیه پشت سرت.
لبخندی زدم وگفتم:نه نمیرم .
ناگهان صدای میومیو بلند شد ومامان با تعجب گفت:گربه!
_کی مامان من؟من که گربه نیستم.
با عصبانیت تمام گفت:برو اونور.
کمی آن طرف تر رفتم ومامان خیره به میومیو شد:تو می خواستی اینو ببری توی اتاقت ؟
_مامان این گربه کوچولو تمیزه،دیروز توی حیاط بود بردم اتاقم ،نگاه هیچیمم نشده .چرا شما نمی زارین ببرمش توی اتاقم؟
با عصبانیت گفت:حق نداری ببریش توی خونه .الان زود برو توی حموم خودتو بشور.حق نداری تا حموم نرفتی دست به چیزی بزنی.
اخم هایم در هم رفت وبا ناراحتی گفتم:مامان این گربه تمیز چرا شما اینقد سخت می گیرین؟
با صدای بلند گفت:شیرین تو حق نداری یه گربه کثیف رو ببری توی اتاقت شنیدی یا نه؟
بابا با صدای من ومامان ، صداش بلند شد:باز چخبره چرا دعوا راه انداختین؟
romangram.com | @romangram_com