#قهوه_تلخ_پارت_62


_آهان فهمیدم.راستی خوندین نوشته هام رو؟

سری تکان داد وگفت:بله مگه می شه بی خیال نوشته هاتون شد ،من که خیلی خوشم اومد وبا هرخط که می خوندم دقیق حس می کردم حرف هاتون رو.شما فکر کنم عاشق باشید البته جسارت منو ببخشید.

لبخندی زدم وگفتم:عاشق جنس مخالف نه،ولی عاشق بابام واین پارک که بوی آزادی میده و روحیه ام رو زنده می کنه هستم.

_احسنت به شما،من دیشب تا صبح بیدار بودم ودقیق همه رو خوندم وخیلیم خوشم اومد مشتاق شدم بقیه نوشته هاتونم بخونم.الانم اگه اشتباه نکنم داشتین می نوشتین من مزاحم شدم.

_شما مراحمین ،آره داشتم می نوشتم می خواهین بخونم براتون.

نگاهی به چشمایم کرد وبا خوشحالی گفت:بله بخونین.





بعد اینکه خوندم تشویقم کرد وگفت:شما خیلی خوب می نویسین ،زیبا ودلنشین.

_ممنون.

_من یکی از نوشته هاتون رو پسندیدم دقیق حرف دلم بود وقتی خوندم خیلی گریه کردم ولی سبک نشدم چندبار پشت سرهم خوندم چون دقیق حرفی بود که من توی دلم داشتم.

_ یه قولی بهم بده!





- چه قولی؟

romangram.com | @romangram_com