#قهوه_تلخ_پارت_57
_چشم خاله حواسم است،هنوزم باهام قهری؟
بادستم روی شونه اش زدم وگفتم:من از اولشم باهات قهر نبودم فقط یخورده ناراحت بودم .
پیشونیم را بوسید وگفت:قربونت برم خاله جون تو تکی .
_خب بس بس اینقد زبون نریز.
_چشم شیرین جان.
_بیا بشین تعریف کن کجا رفتی چیکار کردی؟
به طرف تختم رفتم و میومیو را روی تخت گذاشتم .امیرسام کنارم نشست.دست هایش راجلوی صورتش گرفت وسرش را پایین کرد.نگاهی به صورتش کردم دیدم سرش پایین است.با نگرانی گفتم:چیشده امیرسام چرا پکری؟
سرش را بلند کرد ودست هایش را از روی صورتش برداشت با صدای شکسته همچون ساز گفت:کم آوردم خیلی کم آوردم بدجور...
وسط حرفش پریدم وگفتم:هنوز که چیزی نشده
در ره عشق باید مشکل ها پیمود ،تو اگه واقعا عاشقش باشی پس باید صبورتر از این حرف ها باشی ساکت نشو بجنگ برای به دست آوردن عشقت ،پیله کن سخت به عشقت اونقد سخت که با اون پروانه بشی.بشین مثل یه مرد با پدرت حرف بزن متقاعدش کن ببین مشکل اصلیش چیه چرا قبول نمی کنه که با تیدا ازدواج کنی .با فرار هیچی درست نمی شه.
بلندشد از روی تخت ونگاهی پرشور به چشمایم کرد وگفت:من قویم برای بدست آوردنش می جنگم .
لبخندی زدم وبلند شدم روبه رویش ایستادم دست راستم را روی شونه ی مردانه اش گذاشتم وگفتم:تو می تونی می دونم موفق می شی.
دستش را روی دستم گذاشت وگفت:بله حق با تو من می تونم.
دستش را از روی دستم برداشت وگونه ام را بوسید لبخندی زد:ممنون خاله جان .
_من که کاری نکردم.
romangram.com | @romangram_com