#قهوه_تلخ_پارت_54


ساکت وبی صدا بود ودیگر میومیو نمی کرد شاید تنها دلیل سروصدایش آغوشی گرم بود که طعمت محبت را با آن حس کند.فوراً لباس عوض کردم واز اتاقم بیرون شدم.بابا عینکش را به چشمایش زده بود ومشغول خواندن روزنامه بود.بخاری که از فنجان چایش بلند می شد ،می شد حدس زد که چای گرم است.سرش را بلند کرد ودست های زحمتکشش که نشانی از روزهای پرتلاشش بود وخستگی را می شد از چین وچروک های روی دستش خوند ‌،عینکش را درآورد روزنامه را روی پایش گذاشت ولبخندی به گرمی تابش خورشید به صورتم زد:گشنه شدی دختر از اتاقت اومدی بیرون...من که به مامانت گفتم هر وقت خودش گشنش بشه میاد بیرون.

لبخندی به چشمای مهربونش زدم:حدستون درست بوده گشنم شد اومدم یه چیزی پیدا کنم بخورم.

مامان از توی آشپزخانه بیرون آمد نگاهی بهم کرد:برو غذا گرم کن وبشین بخور ،فقط باز بهم نزنی تازه گردگیری کردم.

باصدای بلند چشم گفتم وبه سمت آشپزخانه رفتم.بعد از اینکه غذا خوردم ،شیر گرم کردم وداخل فنجون کوچیک ریختم وکمی بیسکویت برداشتم داخل سینی گذاشتم به طرف اتاقم رفتم با صدای مامان صورتم را برگردوندم:بله مامان جان.

_اتاقت رو بهم نریزی صبح یه عالمه آشغال از داخلش جمع کردم .دختر تو چرا اینقد شلخته ی!من پیر شدم از دست تو وکارهات.

بابا لبخندی زد وگفت:شیرین جان برو اتاقت .

_چشم.

در اتاقم را بستم وبه طرف گربه کوچولو رفتم چشماش را بسته بود تا نشستم روی تخت ،چشماش را باز کرد.

_برات شیر آوردم پیشی کوچولو.

با صدای آروم شروع به میومیو کردن کرد.

دستم را جلوی دهنم گذاشتم وگفتم:وای نه سروصدا نکن مامان اگه صدات رو بشنوه هردومون رو می ندازه بیرون.

از روی تخت بلندشدم وبه سمت کمدلباس هایم رفتم جعبه ی عروسکم را برداشتم ویکی از شال های گرم کنم را برداشتم داخل جعبه انداختم وگربه را داخل جعبه گذاشتم تا شیر بخورد.بعد از اینکه شیرش را خورد نگاهی بهش کردم وگفتم:من اسمم شیرین تو اسمت چیه پیشی کوچولو؟

بچه گربه نگاهی به چشمام کرد ومیو میو کرد.لبخندی زدم وبا خوشحالی گفتم:تو اسمت میومیو چه اسم خوشگلی مثل خودت قشنگه.

میومیو گوشه ی جعبه لای شال گردن خوابید ومن با انگشت هام نوازش می کردم تا آروم بخوابه.



romangram.com | @romangram_com