#قهوه_تلخ_پارت_29
_می خوای کجا بری،هیچ جا خونه آدم نمی شه.
_می رم یه جای تا دیگه کسی خواسته هام رو زیرپاش نگذاره.
_بابات ،خوبی تو می خواد نه بدی.
_خاله گوشم از این نصحیت ها پره،بس کن لطفا.
_امیرسام،بفرما بریم خونه.
_نه خاله جان مزاحم نمی شم،خدانگهدارت.
از ماشین پیاده شدم واز امیرسام خداحافظی کردم.کلید رو توی قفل درچرخوندم درباز شد.رفتم کنار حوض نشستم وانگشت هام رو داخل آب حوض گذاشتم.سرمای آب انگشت هام رو بی حس کرد،دستم رو درآوردم از داخل آب حوض.باصدای بازشدن پنجره صورتم رو به طرف پنجره سوق دادم.
_دخترم تویی؟
_بله مامان جان منم.
_بیا توی خونه ،بیرون سرده.
_چشم.
بلندشدم وداخل خونه رفتم،کفش هام رو درآوردم وبه طرف اتاقم رفتم.بابا،درحال خوندن روزنامه بود از زیر شیشه عینکش نگاهی کرد وگفت:_شیرین سلام.
_سلام.
_شیرین ،اتفاقی افتاده؟
_نه ،چه اتفاقی.
romangram.com | @romangram_com