#قهوه_تلخ_پارت_26


امیرسام ،ساکت شد.شهین خیره شده بود به مازیار.با شنیدن این حرفا لب باز کردم:_شما پیشرفت رو توی بی حجابی می بینید؟واقعاکه.همین چادری ها بودن که نگذاشتن دشمن وارد خاک ایران بشه;همینا بودن که اسوه شدن برای اکثر جوونا.چون شما خودتون چشمتون دنبال بدحجاب هاست دوست دارین پسرتونم دنبال دخترهای بدحجاب باشه.

صورتش روبه طرفم چرخوند:_خفه ،به مم درس ادب یاد نده بچه.

_همیشه شنیدن حرف حق برای شما مثل یک تیر بوده;از حرف حق فرار می کنید.بعدشم من بچه نیستم به قول شما من بزرگم.

_بی جا می کنی توی گوش پسرم می خونی که کی خوبه کی بده.دختره ی احمق.

شهین بلندشد از سرجاش،با صدای آروم گفت:_مازیار جان خودت رو ناراحت نکن عزیزم.

_هرچی می کشم از دست خونواده پشت کوهی تو می کشم،هزاربار بهت نگفتم حق نداری پسرم رو خونه بابات ببری،چون عقاید وافکارشون،صفر.بدرد خودشون می خوره.

دیگه تحمل بی احترامی های مازیار رونداشتم:_کی پشت کوهی ما؟اگه پشت کوهی بودیم چرا دختر ما پشت کوهی ها رو خواستی ؟

_اون زمان باحالا فرق می کرد.چی فرار می کنی از هویتتون که فاش شد؟

امیرسام ،نگاهی به پدرش کرد:_بابا،سرخاله شیرین داد نزنید اون طفلک هیچ تقصیری نداره،من خودم با میل دلم اون دختره رو دوست دارم .





دستش رو بلند کرد وباپشت دستش توی دهن امیرسام زد._این رو زدم تا دیگه توی روی من واینستی وتنهای تصمیم سرخورد نگیری.

امیرسام،دستش رو جلوی دهنش گرفت وخون از لای انگشت هاش می ریخت.شهین وقتی چشمش به خونی که از دهن امیرسام می اومد افتاد باناراحتی گفت:خاک عالم توی سرم امیرمن ،حالت خوبه پسرم؟

_اینقد لوسش نکن.

من که حسابی عصبانی بودم و از کوره در رفته بودم دستم رو مشت کردم:_شما به هیچ کس اجازه صحبت کردن نمی دین.هیچ حرف بی ربطی امیرسام نگفت ولی شما طوری توی دهنش زدین که هرکی ندونه فکر می کنه چه خطای ازش سرزده.تا حالا یکبار نشستین باشهین حرف زدین ،بهش یه خسته نباشی گفتین؟براش یه کادو گرفتی؟یکبار از امیرسام پرسیدی دوست داره با خونواده مامانش رفت وآمد داشته باشه یا نه؟همیشه فکر کردین با پول می شه محبت روخریداری کرد.شهین به پول اون آرایشگاه نیازی نداره خودتونم خوب می دونید فقط برای اینکه با چندنفر حرف بزنه خودش رو اونجا مشغول داره،وگرنه توی خونه افسردگی می گیره.شما خیلی بی احساسین.

romangram.com | @romangram_com