#قهوه_تلخ_پارت_19
دستگیره در رو به طرف خودم کشیدم در باز شد،به طرف جاکفشی رفتم تا کفشهایم رو دربیارم،سرم روپایین کردم ومشغول بازکردن بند کفشم شد.باشنیدن صدای مامان سرم رو بلندکردم،مامان ،عصبانی جلوی من ایستاده بود ولبخندی روی لب نداشت بایک چهره ی عبوس واَخمو .می دونستم ناراحته از من به خاطر اینکه دیر کردم.لبخندی زدم :سلام مامان ،خسته نباشی.
_چه سلامی،چه علیکی،یه نگاه به ساعتت بنداز ببین ساعت چنده دلم هزار راه رفت.گوشی تو چرا خاموش کردی؟
-شرمنده مامان ،برام یه کاری پیش اومد رفتم انجامش بدم نمی دونستم دیر می شه.گوشیمم احتمالا شارج تموم کرده خاموش شده.
_خوب بلدی بهونه دربیاری،صبح زود می ری تا این موقع توی پارک .آخه تو چرا سرعقل نمی آی ،من دارم از دستت سکته می کنم.یه نگاه به دخترهای همسن وسالت بنداز ،یکم از اونا یاد بگیر.دیگه حق نداری پاتو از خونه بزاری بیرون.
_آخه مامان من،کاری نکردم که این همه شما ناراحتین .من معذرت می خواهم به خاطر دیر اومدنم.
_تو هنوز می گی کاری نکردی ،پس من مقصرم نه تو،بشین مثل دخترهای مردم خودتو به یک کاری مشغول کن .
بابا ،با صدای مامان از اتاقش بیرون شد ،دستی به موهای سفیدش که از جلوی سرش کمی ریخته بود کشید وبا صدای ملایمش گفت:خانم تو باز با این شیرین طفلک داری دعوا میکنی؟
مامان نگاهی به بابا کرد:مرد،تو اینو لوسش کردی .گوشیش رو خاموش کرده تا این ساعت بیرونه ،یه خبری نمی ده .
دستش رو از توی موهاش برداشت وبه دیوار تکیه داد:سلام شیرین.
درحالیکه بغض سنگینی داشت گلوم رو می خراشید با صدای گرفته:سلام بابا،بخدا بابا نمی خواستم ناراحتتون کنم ،شرمندم.
مامان با صدای بلند:خوب بلدی زود اَشک بریزی آخه این چه وضعش تا این موقع بیرون .
_خانم جان توفکر نمی کنی زیادی داری شلوغش می کنی؟
_توهمیشه طرف شیرین هستی،مادری گفتن دختری گفتن .تو اَگه تربیت شیرین بزاری به عهده من خوب می دونم چجوری اَدبش کنم.
romangram.com | @romangram_com