#قهوه_تلخ_پارت_13
وسط حرف امیرسام پریدم خنده ی از تمام اعماق قلبم زدم درحالیکه می خندیدم باحالت تمسخر گفتم:عاشق شدی؟؟؟؟
امیرسام لحظه ی مکث کرد وبا صدای ناراحت گفت:فکر می کردم خاله تو درکم می کنی توهم مثل مامانی،آخه من به کی تکیه بدم به بابا،اون که همش شرکت هست ودرگیر کارشه،به مامان شهین؟اونم که بیشتر از مشتری هاش وآرایشگاش نمی شه.
توی یک لحظه بغضی که گلوی بزرگ مرد خاندان یغمایی رو گرفته بود حس کردم خودم رو بهش نزدیک کردم زدم روی شونش با صدای گرم وگیرا بهش گفتم:امیریل خاله،من درکت می کنم عزیزم .ببخش از اینکه با شوخی بی جام باعث ناراحتیت شدم.با دست راستم لپم امیررو کشیدم وباصدای بچگانه ازش خواستم که بخنده،امیر لبخندی زد.بهش گفتم بزار غذا بخوریم بعد از غذا توضیح بده همه چی رو من گوش میدم.
بعد از اینکه غذا خوردیم از امیرسام خواستم همه چی رو بگه،اولش خجالت می کشید اما کم کم زبان به سخن گشود.
_خاله ،من عاشق شدم .تیدا دختر خوبیه درکم می کنه،بهترین همدمه;بخاطر جیبم باهام نیست مثل بقیه دخترها نیست;دوسش دارم و اونم دوستم داره...
وسط حرف امیرسام پریدم وبانگاهی گرم گفتم:چه اسم قشنگی(تیدا)معلومه خودشم مثل اسمش قشنگه که دل امیریلم رو برده .
امیرلبخندی زد وگفت :علاوه بر این که قشنگه یه خصوصیت خاص داره اگه حدس زدی خاله؟
دستم رو بالای سرم بردم وگفتم:چه خصوصیتی؟!
_تو باید حدس بزن.
_شاعره?نویسنده هست؟خواننده ؟بازیگر؟؟؟؟
_نه خاله جون،تیدا یه دخترچادری ومعجبه است.
باشنیدن این حرف از زبون امیرسام تعجب کردم وگفتم:چادری!!
_آره خاله جان چرا تعجب کردی؟
_آخه تو یه پسری مدریسم هستی وسوسول اون وقت چطور دلبسته ی یه چادری شدی برام جای سواله.اون وقت چرا به من می گی؟امیریل،باید به مامان وبابات بگی.
امیرلبخندی زد وگفت:چون تو همسنمی وبهتر از بقیه درکم می کنی. تو باید با مامان اینا حرف بزنی و راضیشون کنی فقط تو می تونی.
romangram.com | @romangram_com