#قهوه_تلخ_پارت_12


_عزیزم،من به آقاجون اینا نگفتم نگرانم می شن.

_نگران نباش من بهشون گفتم .

_خوبه پس فکر همه چی رو کردی.





امیریل ،غذا سفارش داد.محوگوشیش شد سرش رو پایین کرد وبا گوشیش ور می رفت،دستم رو زیرچونه م گذاشتم وخیره به امیریل شدم، لبخندی روی لب داشت چن دقیقه ی گذشت اما امیرسام اصلا انگار اونجا نبود . دیدم امیر حرف نمی زنه،با دستم محکم روی میز کوبیدم.امیرسام با نگاهی خاص بهم نگاه کرد وباصدای گرفته گفت:شیرین چته !؟گشنته؟یک دقیقه دندون رو جیگر بگیر الان غذا رو میارن.لبخندی زدم وباحالت جدی گفتم :امیر تو برای چی من رو آوردی اینجا؟فقط به خاطر غذاخوردن که نخواستی باهات بیام؟تو که سرت توی گوشیه ،یه دقیقه اون ماسماسوک بزار کنار ،مثل بچه ی آدم حرف بزن والا من میرم خونه.

دستم روی میز بود،امیردستش رو روی دستم گذاشت ونگاهی گرم وشیرین گفت :شرمنده خاله شیرین،باید جوابش رو می دادم وگرنه ناراحت می شد.توهم که خوب می دونی تا جواب دختر جماعت رو دیر بدی ،می گه باز کی گرمت کرده که نسبت به من سرد شدی.

با تعجب نگاهی به امیرانداختم وگفتم:چی!!!

_چرا صدات یهو تغییر کردشیرین جان؟

با صورتی عبوس وبه ظاهراخمی گفتم:الهی درد بگیری یل.

امیرسام باعصبانیت تمام دستم رو فشردوگفت:بگو سام نه یل.

لبخندی زدم وگفتم:یل دیوونه دستم رو شکستی.

امیرسام ،دستم رو ویل کردولبخندی زد وگفت:داشتم با عشقم چت می کردم

با شنیدن این حرف از زبون امیرسام،چشام رو گرد کردم ونیمه ابروی خم کردم به طرفش گفتم:چی عشقم!عجبا،عشقت کیه؟

امیرسام مثل همیشه اون لبخندطلایی وقشنگش رو،روی لب زد وگفت:شیرین جان،تو تنها کسی هستی که می تونی درکم کنی.شیرین خاله،من عاشق شدم...

romangram.com | @romangram_com