#قهوه_تلخ_پارت_11


با اشاره دست امیرسام سوار ماشین شدم،سرم پایین بود داشتم جواب سلین رو می نوشتم،امیر سام با انگشتش روی صحفه گوشیم زد:شیرین جوونی مثل اینکه سرت شلوغه ؟مارو نمی بینی زیرپات خفه شدیم.

با صدای بلندقهقه زدم:دیوونه دارم جواب آبجی سلین رو میدم.

_پس مزاحم نمی شم جواب خاله رو بده ،سلام منم برسون بهش.

_عزیز خاله ،تو مراحمی امیریلم .

امیرسام باصدای به ظاهر ناراحت گفت:ای وای خاله ،من سامم نه یل.

_ منم گفتم امیریل نه یل تنها،خب بگو چیشد یادی از من کردی ؟نگو اتفاقی دیدی من رو که باور نمی کنم.

_بازم مثل همیشه حس ششمت درست گفت بهت،اتفاقی ندیدمت رفتم خونه آقاجون گفت:این ساعت خونه نیستی پارکی،خواستم بیام پارک ببینمت ...

وسط حرف امیر پریدم وبالحن جدی گفتم :نگو که دل تنگم بودی ،که باور نمی کنم.

امیر اخمی کردوگفت:وای خاله شیرین،من چجوری باید بهت ثابت کنم دلتنگتم...

_بچه ،برو با همسن وسالات از این شوخی ها کن نه من...

_چه شوخی خاله جان!؟

_حقم داری امیرتعجب کنی من می شناسمت،تا کارت لنگ نباشه یادی از شیرین طفلک نمی کنی .

امیرسام ،نگاهی بهم کردوگفت:دست مریزاد خاله ،خیلی بدی بخدا .یجوری حرف می زنی انگار فقط مواقعی که کار دارم سراغت میام.

_امیریل خاله،باهات شوخی کردم.

امیرچشمای سبزش رو بازوبسته کرد وگفت:موافقی خاله بریم رستوران ؟؟؟

romangram.com | @romangram_com