#قهوه_تلخ_پارت_120
بعد از نیم ساعت به آدرسی که فرهاد برای امیرسام فرستاده بود رسیدیم.از ماشین پایین شدیم به طرف در ورودی رفتیم.فرهاد در حالی که گوشی دستش بود داشت بیرون می آمد.نگاهش به ما افتاد به طرف ما آمد .کت وشلوار مارک سورمه ای خیلی به تنش می آمد جلوه نمایی می کرد.سلام واحوال پرسی با امیرسام کرد،نگاهی به من کرد:حالتون خوبه شیرین خانم؟
سری تکان دادم.
_فکر کنم از من خسته شدین؟
_کی من؟چرا خسته شم؟
لبخندی ملیح زد:چون از پارک اومدن صرف نظر کردین.
امیرسام روی شونه ای فرهاد زد:نه داداش این چه حرفیه ،شیرین آدمی نیست که از معاشرت با طرف مقابلش خسته بشه.این چند روز هم یخورده کسالت داشت.
با لحن جدی گفت:الان که خوبین؟
_ممنون خوبم.
امیرسام نگاهی به من کرد:می خواهین اینجا حرف بزنیم؟
فرهاد خندید:ببخش داداش حواسم نبود،بفرماین.
شونه به شونه با امیرسام رفت،منم پشت سرشون به راه افتادم.رستورانی زیبا،شیک بود .آهنگی بی کلام کل محوطه صدایش پخش می شد.همراه با ریتم آهنگ قدم هایم را آهسته وشمرده برداشتم .نگاهی به دور واطرافم کردم همه ی صندلی ها پر بود.چند پله ای را بالا رفتیم.فرهاد با اشاره دستش تعارف کرد که بنشینیم.صندلی را به عقب کشید:بفرمایین بشینید.
زیر لب تشکر کردم ،روی صندلی نشستم.شمع های رنگارنگ زیبا روی میز روشن بود.صدای شرشر آب با ریتم آهنگ هم نواخت شده بودند.سرم را کمی چرخوندم متوجه ی آبشار بزرگی که طرف چپم بود شدم زیبا ودلنشین بود.امیرسام کنارم نشست،فرهاد روبه رویمان.گارسون به طرف ما آمد بعد از سلام وخوش آمدگویی،منو را روی میز گذاشت:چی میل دارین؟
فرهاد نگاهی کرد به من:شما چی میل دارین؟
امیرسام خندید:شیرین قهوه دوست داره،هنوز شما نفهمیدین؟
_بله یادم اومد.
romangram.com | @romangram_com