#قهوه_تلخ_پارت_119
_شما برید من میام.
قبل از اینکه امیرسام می آمد باید آماده می شدم.دلشوره عجیبی داشتم ولی نمی دانستم دلیل اش چیست؟سراغ کمد لباس هایم رفتم ،مانتو کرمم را که سرآستین هایش مشکی بود برداشتم همراه با شلوار جین مشکیم .کنار آینه رفتم، لباس پوشیدم .به خودم نگاهی انداختم داخل آینه.صندلی را از کنار دیوار به طرفم کشیدم،روبه روی آینه نشستم. کمی کرم به صورتم زدم وبا مدادسیاه روغنی چشم هایم را سیاه کردم.رژ کم رنگ کالباسیم را برداشتم روی لب هایم کشیدم .موهایم را به بالا شانه زدم ،شال مشکیم را سرم کردم .سرم را روی میز گذاشتم با صدای باز شدن در سرم را بلند کردم.امیرسام زیباتر از همیشه شده بود در چارچوب در ایستاده بود.لبخندی ملیح زد:بزنم به تخته بعضی ها چه خوشگل شدن.
لبخندی زدم ،بلند شدم با آشفتگی گفتم:من سر و وضعم خوبه؟
نگاهش را جدی کرد:یه چرخ بزن تا خوب ببینمت.
با ناراحتی گفتم:من دوست ندارم امیرسام توی اون مهمونی برم.
کمی نزدیک آمد ،جلوی آینه ایستاد.یقه ای بلیزش را صاف کرد:من خوبم؟
لبخندی زدم:تو مثل همیشه تکی.
_ممنون ،بریم؟
به نشانه تایید سرم را تکان دادم.از اتاق بیرون شدیم ،مامان تا دم در همراه ما آمد .گونه اش را بوسیدم:خداحافظ مامان جون.
_مواظبت باشی.
صندلی جلو نشستم ،امیرسام ماشین را روشن کرد.نگاهم را بیرون چرخوندم ،با صدای بلند گفت:شیرین؟
نگاهش کرد وبا زبان بی کلام بهش خیره شدم.گوشه چشمی نگاه کرد:نظرت راجب فرهاد چیه؟
_باز که تو این سوال رو پرسیدی خب گفتم آدم باشخصیت و خوبیه دیگه چی بگم.
_هیچی قانع شدم.
نیشخندی زدم:خداروشکر که تو یکی قانع شدی.
romangram.com | @romangram_com