#قهوه_تلخ_پارت_118


از روی تاب بلند شدم :آره یادمه .

بابا آرام وآهسته قدم هایش را روی برگ ها گذاشت وبه طرف ما آمد:کی فکرش رو می کرد یه روز شیرین ترسو بشه یه خانم نترس.

دستم را جلوی چشمایم گرفتم:وای خجالت کشیدم .

مامان گوشه ی حوض نشست،دستش را توی آب حوض قرار داد.بابا کمرش را خم کرد وبرگ های داخل حوض را برداشت:دیرت نشه .

_نه هنوز که زوده امیرسام گفت(هر وقت بیام زنگ میزنم).

مامان نگاهی کرد:کجا می خواهین برید که اینقدر اصرار داشت توهم باهاش بری؟

بابا ابروهایش را درهم کرد:خانم جان این ها جوونن بذار خوش باشن.

مامان دستش را با گوشه ی دامنش خشک کرد ،بلند شد:مگه من جلوی خوشیشون رو گرفتم؟

از ترس اینکه مبادا دعوا بشه مثل سری قبل ،لبخندی زدم:رستوران میریم.

مامان به طرف در خانه رفت:خوش بگذره بهتون.

با صدای آرام گفتم:فکر کنم مامان باز قهر کرد.

بابا خندید:نه دخترم ،به مامانت حق بده یخورده ناراحت می شه .

مامان دم چارچوب در ایستاد:بیاین توی خونه بیرون سرده.

بابا نیشخندی زد:باشه خانم جان.

رو به من کرد:بلندشو بریم توی خونه شیرین جان.

romangram.com | @romangram_com