#قهوه_تلخ_پارت_116
خندید وگفت:شیرم شیر.
_آفرین به تو چجوری راضیش کردی؟
نیشخندی زد:این یه رازه.
_پس منم از این به بعد همه چی رو بهت نمیگم چون یه رازه.
کمی نزدیک آمد:تو خودت که خوب می دونی عزیزجون رو حرف من حرف نمیزنه.
چشمکی زدم:بله بله حق با شماست.
_من برم شب میام ،تا تک زدم بیای دم در.
نگاهی به دوتیله ای سبز رنگ چشمایش کردم:کجا میری؟
_برم شرکت یخورده کار دارم انجام بدم بعدشم برم خونه دوش بگیرم.
بلند شدم :باشه منتظرتم.
لبخندی زد:فعلا تا بعد.
_می بینمت.
تا دم در خونه بدرقه اش کردم.بابا داخل حیاط بود رو به امیرسام کرد:کجا؟
_میرم شرکت ،شب میام دنبال شیرین.
_باشه پسرم مواظبت باش.
romangram.com | @romangram_com