#قهوه_تلخ_پارت_100
کمی چشمایم را درشت کردم وگفتم:وا این چه حرفیه ،شما هرچی بگید من به حرف هاتون گوش میدم و از شنیدن حرف هاتون سیر نمی شم.
لبخندی زد وگفت:منم از خوندن نوشته های زیباوبا احساستون سیر نمی شم.من یکی از نوشته هاتون رو دیشب خوندم اشکم در اومد بدجور قلبم رو به درد آورد،حرف هاتون ونوشته هاتون در وصف دل بیمار منه.
لحظه ای مکثی کرد وگفت:
بعضی آمدن ها بوی رفتن می دهد.انگار که آمده باشد برای ویرانی و تکاندن زندگی آراممان و بعد با دلی امن رفتن.
بعضی آمدن ها روی رفتن بنا شده و حیف و صد حیف که دل عاشقی را خوب بلد است.
حالا کنج خانه بنشین و با دلی صد پاره شده و یک مشت دلتنگی.
با چشمانی به اشک نشسته و بغضی قورت داده نشده و عادتی که باید تن بدهی و تو می مانی و جبر زندگی و افکار در هم تنیده شده ات.
کاش در مناطق شمال شرقی جسمت قلبی وجود داشت تا پرستو های عشقم را به مناطق سرد سیری کوچ ندهد.
کاش قلبت بهار بود تا وجودم پاییز نشود.تا طعم تلخ جدایی را نچشد.
عاشق که شدی پی تنهایی را به تنت بمال اگر معشوقت عاشق نباشد.
قطره اشک چکیده از کنج چشمانت را پاک کن و برخیز امروز روز دیگریست.
از جایش بلند شد وگفت:برخیز امروز روز دیگریست .
بلند شدم وگفتم:پس بخندین وشاد باشید .
هر دوهمزمان باهم خندیدیم .
نگاهی کرد وگفت:می تونید راه برید؟
romangram.com | @romangram_com