#فرشته_نجات_پارت_68
ایلیا با تعجب گفت : چی شده که پسر بابا با باباش قهر کرده ؟
آرمین : من دوتت ندالم ... نه تو نه زنتو .
خنده ام گرفت .
ایلیا : چرا بابایی ؟
آرمین : تو هل وقت مامانی سلم داد میزنه دعواش نمی تنی ... الانم سلم داد زد .
ایلیا : چرا ؟
آرمین : تون گفتم می خوام بلم خونه عمو فهاد بمونم دعوام کلد و گؾ نمی ته .
ایلیا : خوب مامانت راس می گه عزیزم .
آرمین اخم کرد .
من : حق داره بچه بگه دوستون نداره یه کم ازش طرفداری کنی بد نیست .
ایلیا : تو که چیزی از بچه داری نمی دونی لازم نیست اظهار نظر کنی موشی .
آرمین : عامه که موت نیت ... موت زسته ... عامه خوشله ... تازشم قلاله بلام یه علوسک مثه خودس
بلام بیاله .
ایلیا : مگه دختری بابایی که برات عروسک بیاره ؟
من : منظورش دختره ... بش گفتم اگه پسره خوبی باشه دخترمو میدم زنش بشه .
ایلیا : به به ... هنوز دختره بیچارتو نیومده شوهر دادی ؟
من : آره کی بهتر از جیگر خودم .
ایلیا : حالا این جیگرتو یه خورده به مام قرض بده که دلم براش یه ذره شده .
آرمین دست دراز کرد : تی بلام آولدی ؟
ایلیا : بچه جون ورشکستم کردی ... همین دیروز کلی پول دادم بابت مرد عنکبوتی و سوپرمن و چه می
دونم بن تن ...
آرمین با بلبل زبونی گفت : وقتی واته مامانی هل لوز لباتای خوشل خوشل می خلی و تیزای خوشمده
خوشمده میالی پولات تموم نمی ته بلا من پول ندالی ؟
زدم زیر خنده وروجک چه زبونی داره .
ایلیا با خنده گفت : این حرفا گیه می زنی پدرسوخته .
من : اینا که خوبشه ... نبودی ببینی چی می گفت .
ایلیا : چی میگفت ؟
من : از خودش بپرس .
ایلیا از او پرسید : چی می گفتی بابا جون .
آرمین : من ؟ من که هیتی نگفتم .
ایلیا : پس عمه چی میگه ؟
آرمین : از خودس بپس .
سپیده : بیا بشین خودم برات می گم .
کنار سپیده نشستم و گفتم : رفتین سونو ؟ پسره یا دختر ؟
سپیده : آره پسره .
من : ای جان من می میرم واسه پسرا .
آرمین از ایلیا پرسید : بابا مامانی می خواد بلام نی نی بیاله ؟
ایلیا صورتش را بوسید : آره عزیزم یه داداش کوچولو .
آرمین : نه من آجی دوت دالم .
ایلیا خندید : ای به چشم آجی کوچولو هم برات میارم
آرمین : اتمتو بزال آلیانا .
ایلیا : آیه که به آلمینم بیاد .
خاله با خنده گفت : اسم داداشتو چی می خوای بزاری ؟
آرمین : اوم .. آلیا ، آلیان ، آلین ، آلمان ، آلکان .
خندیدم : آلمان و آلکان و خوب اومدی .
romangram.com | @romangram_com