#فرشته_نجات_پارت_52
اروم خندیدم .
ساؼر به پهلوم کوبید : خفه ... پدر سوخته انگار گوشاش راداره !
آهسته خندیدم و به راد خیره شدم ...
کلاس بعدی نیم ساعت بعد تشکیل می شد توی اون نیم ساعت به همراه ساؼر کمی توی دانشگاه چرخ
زدیم و از کتابخانه و سالن ورزشی دیدن کردیم ...
ده دقیقه قبل از شروع کلاس به کلاس رفتیم . کلاس تقریبا پر بود . روی دو صندلی در ردیؾ یکی
مونده به آخری نشستیم .
دختری که کنارم نشسته بود با لبخند گفت : من نسیم ) باد ( ریاحی هستم . می تونم باهاتون آشنا بشم ؟!
من : البته ... من ایلسا م اینم ساؼر دختر خالمه .
نسیم : خوشوقتم .
من : منم ... تهرانی هستی ؟
نسیم : نه اهل رامسرم این جا خونه ی داییمم . سما چی ؟
من : ما هر دو تهرانی هستیم .
نسیم : سال اولی هستین ؟
من : آره مگه تونیستی ؟
نسیم : نه سال دومم . این درسو ترم پیش پاس نکردم ... آره استادش خیلی سختگیره ... امتحان می گیره
در حد چی ؟! ... خیلی از همین بچه ها که می بینین سال دومی یا سومین که افتادن .
من : یعنی انقدر سختگیره ؟؟؟
سری تکان داد .
من : پس چرا دوباره با همین استاد کلاس گرفتین ؟
نسیم : این درسو فقط همین استاد داره .
در همین لحظه استاد وارد شد . ساؼر زیر لب گفت : ایلی از این پیرمرای خرفت و بد اخلاقه ... اوه اوه
اخما رو !
آهسته خندیدم .
استاد که نمی دونم برحسب اتفاق بود یا نه فامیلیش راد بود پس از سلام و احوال پرسی و خوش آمد
گویی به دانش آموزان جدید لیست اسامی را به دست گرفت و شروع به خواندن اسم های دانشجوهای
جدید کرد یکی یکی اسم ها را خواند تا به اسم یکی از دخترا رسید : بارانه ) باران ( بخشایش .
یکی از دخترا دستش را بالا گرفت .
استاد : بارانه ... اسم جالبیه ... حالا چرا بارانه ؟
بارانه : پدرم میگه اون روزی که به دنیا اومدم هوا بارونی بوده .
یکی از پسرا که فهمیده بودم اسمش سروش ) فرشته ی پیام آور وحی( شکیباست گفت : پس شانس
آوردی اونروز هوا آفتابی نبوده !!!
کلاس زد زیر خنده !
بارانه با ناراحتی سرش را پایین انداخت و سکوت کرد .
من : Miss میسیز شکیبا هر وقت گفتن پیرزن بپر وسط داد بزن !
دوباره همه خندیدن !
استاد با صدای بلندی گفت : لطفا ساکت ! اینجا کلاس درسه نه میدون سینما کمدی !
پقی زدم زیر خنده .
میدون سینما کمدی !!!!
به تندی برگشت و نگاهم کرد که خنده ام را فرو خوردم .
استاد : من اصلا تحمل بی نظمی رو ندارم .آقای شکیبا شما که ماشالله دو ساله بامن کلاس دارین باید
بهتر بدونید ! اگه قصد دارین این ترم رو نمره بیارید باید مثه آدم بیاید سر کلاس ... به شما هم هستم خانم
فرجود .
من : بله شیرفهمم شد !
چپ چپ نگاهم کرد که گفتم : وا ... استاد زهرم پوکید چرا می زنید با نگاهتون ! از قدیم گفتن بچه که
زدن نداره ... دیدم داره ناجور نگام می کنه به سرعت گفتم : چشم چشم خفه میشم ... زیپ دهنمم می
بندم .... و با حالت خنده داری زیپ دهنمو بستم .
romangram.com | @romangram_com