#فرشته_نجات_پارت_45


تضمینی ندارم که ساکت بمونم و کل زندگی حیوونی خودتو و اون خواهره ی احمقتو رو نکنم ...

شرمین : تهدیدم می کنی ؟

من : فرض کن تهدیده .

با پوزخندی گفت : نچ ... من کلا از فرض کردن بدم میاد .

من : ببین هرزه خانوم ... خودت داری قلقلکم میدی

سرخ شد : هرزه همه ی وجودته !

ارشیا گفت : بهتره ساکت شی شرمین !





شرمین : عوض طرفداریته ارشبا ؟

ارشیا : واسه چی باید ازت طرفدلری کنم ؟

شرمین : ارشیا من نامزدتم ؟

ارشیا : خواب دیدی خیر باشه !

شرمین رو به من گفت : همش تقصیر توئه ... واسه چی اومده اینجا ارشیای منو از کجا میشناسی ؟

خندیدم : هندونه کیلو چند ؟ ارشیای من ؟ ... مگه ارشیا اسباب بازیه که مال تو باشه ؟

شرمین : نکنه تو می خوای تورش کنی ؟ فکر نمی کنی واست زود باشه ؟

من : کافر همه را به کیش خود بندارد ... سپس رو به ارشیا گفتم : بهتر نیست بریم اونور اشی مشی

جون ؟!

ارشیا خندید : بریم .

از جا برخاستم هنگامی که می خواستم از جلوی شرمین رد شوم به طور عمد به میز ضربه زدم که

شربت روی لباسش خالی شد .

جیػ زد : کثافت ... لباسم ؟!

من : آخی .. ببخشید لباست خراب شد ؟ ... میگم شرمین جون منظورت از لباس همین لباس خوابیه که

تنته ؟ و به لباس کوتاهش اشاره کردم و زدم زیر خنده ... ارشیا هم آروم خندید ...

نگاهم به مهسا و ستاره افتاد که با خنده به ما نگاه می کردند ... به طرفشان رفتیم .

من : حال کردین لباس شرمین جون رو اوفه کردم ؟

ستاره : خوبش کردی دختره ی فیس فیسو رو ...

ارشیا : از کجا می شناختیش ؟

من : خواهرش یه زمانی جی اؾ پارسا بود .

ارشیا : منظورت پسر داییته ؟

من : آره ... رو به ستاره گفتم : وای ستاره جون ببخشید تو ور خدا ببخشید من یادم رفت تولدتم تبریک

بگم ... تولدت مبارک عزیزم

ستاره : مرسی عزیزم . همینکه لطؾ کردی اومدی خودش یه دنیا ارزش داره .





مهسا : خوب خانوم مهندس مشهد خوش گدشت ؟

من : اوهوم جای شما خالی .

مهسا : همیشه خوش باشی .

من : مرسی .

* * * * *

آخر شب که مهمانی خودمانی تر شده بود به همراه بچه ها به باغ رفتیم بین مهسا و ساؼر بودم و به

ارشیا که تنها جلوتر از همه قدم می زد نگاه می کردم .

یه دفعه فکری به ذهنم رسید با شیطنت رو به ساؼرگفتم : لان می ام .

ساؼر : کجا ؟

من : کارت نباشه ؟

سپس آهسته به طرؾ ارشیا رفتم .چون تو فکر بود اصلا حواسش به اطراؾ نبود کنارش که رسیدم به

طور ناگهانی و بلند کنار گوشش گفتم : پپپپپپپپپپپپخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخ .

بیچاره یک متر پرید هوا و به زمین افتاد .


romangram.com | @romangram_com