#فرشته_نجات_پارت_44

خانومی ؟!

پورخند زد : آره عزیزم خوبم .

من : آره چرا باید بد باشی ... مگه با وجود پسرای مامان کوچه خیابون میشه بد بود ؟! ... راستی عزیزم

هنوزم همون شؽل شریفتو دنبال می کنی ؟ منظورم تیػ زدن پسر پولدار و ساده اس ؟!

عصبی شد : حرؾ دهنتو بفهم !





با نفرت گفتم : می فهمم عزیزم ... آخه می دونی که من حافظه ام فوق العاده است ... همه جیز تو ذهنم

حک میشه ... حالا اگه تو یادت می تونم یاد آوری کنم برات ؟!

بردیا به میان حرفم پرید : ایلسا چی داری میگی ؟

من : هیچی بردیا جان به دوست قدیمی رو دیدم دیرم اختلاط می کنم .

ساؼر : ایلسا !

مهسا با تعجن کنار گوشم گفت : می شناسیش ؟

من : آره عوضیه نکبت رو ...

ستاره که سمت دیگرم نشسته بود گفت : خواهرشم میشناسی ؟

و با دست به گوشه ای اشاره کرد . مسیر نگاهش را دنبال کردم شرمین چسبیده به ارشیا

من : شرمین ؟ آره چطورمگ .... ببینم نکنه این همونه که با ارشیا ...

سرش را تکان داد.

من : چه بی شعورن این توله گاوا ) با عرض معذرت از دوستان ( اون از اون شمین خر که اون بلا رو

سر پارسا آورد اینم از این ... به خدا با به مامان باباشون اسکار بدن واسه تربیت این دوتا ...

مهسا : جربان پارسا چیه ؟

من : یه چیزی تو مایه های ارشیاس ... خوب شد پارسا ماموریته و اینو نمی بینه .

ستاره : واقعا بی شعورن ... نگاه تورو خدا اونو چه جوری چسبیده به ارشیا ... انگار نه انگار یه مدت

پیش چه کار کرده بوده باهاش

با لبخندی موزیانه گفتم : بچه ها موافقین یه حال گیری اساسی ازش بگیرم ؟!

مهسا : چه طوری؟

من : کاریت نباشه فقط نگا کن .

از جا برجاستم و به طرؾ ارشیا رفتم : سلام اشی جون !

ارشیا که تا اون موقع اخک کرده بود لبخندی زد و گفت : سلام چطوری ؟ بابا تو قرار بود یه روز بیای

شرکت من پس چی شد ؟

من: دیگه درگیر کارام بودم وقت نبود ایشالله یه روز مزاحم میشم ... چه خبر چه طوری تو ؟





ارشیا : بد نیستم ... البته اگه بعضی ها نباشن بهترم میشم ...

من : بگو کی اذیتت کرده تا خودم چپ و راستش کنم .

خندید . رو به شرمین گفتم : سلام شرمین جون خوبی عزیز دلم ؟

با ترشرویی جواب داد : سلام . آره تو خوبی ؟

من : اوه ... آره مگه میشه کسی پیش ارشیا جون باشه و بهش بد بگذره بهتر ازاین نمی شم حالام بکش

کنار تا من بشینم

شرمین : مگه جا قحطه ؟

من : فکر کن آره .

شرمین : اگه فکر نکنم ؟

من : موردی نداره ... جلو رفتم و روی پاهاش نشستم : خب می گفتی ارشیا جون ؟

ارشیا خندید و شرمین جیػ زد : پاشو خرس گنده پام شیکست ...

من : آخی نازی وقتی گوش نمیکنی باید همین کارا رو باهات کرد .

به زور خودشو از زیرم بیرون کشید و گفت : بی فرهنگ !

آرام به طوریکه فقط خودمون بشنویم گفتم : بی فرهنگ بودن بهتر از هرزه بودنه .

شرمین : ساکت شو !

من : اگه دهنمو وانکنی من ساکتم ... البته به نقع خودتم هست چون اگه عصبیم کنی و دهنمو واشه دیگه

romangram.com | @romangram_com