#فرشته_نجات_پارت_33
کوبید . عصبی برگشتم و گفتم : هوووی عمو چته ؟
که با دیدن ژالان خندیدم و گفتم : سلام مثل آدم نمی تونی وارد یه جا بشی ؟
ژالان : نچ .
من : درد و نچ.
بادیدن یکتا )تک( خانم مادر ژالان لبخندی زدم و گفتم : سلام خاله جان .
یکتا خانم : سلام عزیزم خوبی ؟
من : ممنون .خیلی خوش اومدین خاله جان . بفرمایین داخل ....
آخر شب که بیشتر مهمانها رفته بودند و مراسم خودمونی شده بود به درخواست بردیا آهنگ ملایمی
گذاشتند و همه دو به دو وسط سالن رفتند . من گوشه ای ایستاده بودم و بالبخند بقیه را نگاه می کردم که
فرهاد به کنارم آمد : افتخار میدی خانم جوان ؟
من : فرهاد جون همه می دونن من تو جشن مختلط نمی رقصم .
فرهاد : حالا نمیشه با من برقصی ؟
من : نچ .. برو با ساؼر .
فرهاد : ای بابا اونکه داره با پارسا می رقصه .
من : خوب برو با ستاره .
فرهاد : اونم داره با بابابزرگش می رقصه .
من : ای بابا اصلا به من چه خودت برو یکیو پیدا کن .
ایشی گفت و از کنارم دور شد .روی صندلی نشستم و به وسط سالن خیره شدم :
... کی اشکاتو پاک می کنه شبا که ؼصه داری / دست رو موهات کی می کشه وقتی منو نداری
شونه ی کی مرهم هق هقت می شه دوباره / از کی بهونه می گیری شبای بی ستاره
برگ ریزونای پاییز کی چشم به رات نشسته / از جلو پات جمع می کنه برگای زرد و خسته
کی منتظر می مونه حتی شبای یلدا / تا خنده رو لبات بیاد شب برسه به فردا
کی از سرود بارون قصه برات می سازه / از عاشقی می خونه وقتی که راه درازه
کی از ستاره بارون چشماشو هم میذاره / نکنه ستاره ای بیاد و یاد تو رو نیاره
... نکنه ستاره ای بیاد و یاد تو رو نیاره
در همین حین بود که نگاهم به ارشبا افتاد که گوشه ای نشسته و به روبه رویش خیره شده بود . پیدا بود
اصلا حواسش اینجا نیست . یکدفعه شیطنتم گل کرد . آهسته به طرفش رفتم و روی صندلیه کناریش
نشستم سپس کمی سرم را نزدیکش بردم و جیؽی کشیدم که فکر کنم بیچاره سه تا سکته رو پشت سر هم
زد . با ترس به طرفم برگشت و دستش را روی قلبش گذاشت . وقتی مرا دید نفسی از سر آسودگی کشید
گفت : چته دختر سکته کردم .
ؼش ؼش خندیدم : کیؾ داد .
نزدیکم آمد و گفت : کیؾ داد؟
من : اوهوم خیلی.
ارشیا گوشم را بادست گرفت و گفت : الان یه کیفی نشونت بدم حظ کنی .
باداد گفتم : آییییی ... توروخدا ولم کن ... ؼلط کردم بابا ...
محکم تر گوشم را گرفت : نچ وقتی دو دفعه اینطوری گوشتو گرفتن بلبل زبونی و شیطونی از کلت می
پره .
من : آیییییی ... مامان ... مامان ...
- ولش کن پسر مگه مرض داری ؟
هر دو به طرؾ بابای ارشیا برگشتیم .
من : آخ عمو تارخ تو روخدا بگو ولم کنه گوشموکند وحشی .
ارشیا : تا توباشی دیگه کرم نریزی .
عمو تارخ تارخ : ا ... ارشیا این چه حرفیه ؟...
ارشیا : بابا شما که نمی دونین یه جیؽی کشید دم گوشم که سکته کردم از ترس .
ؼش ؼش خندیدم و گفتم : آخ عمو جون نبودی ببینی چه مزه ای داد معلوم نبود به کدوم دوس دخترش
فکر می کرد که انگار تو این دنیا نبود .
romangram.com | @romangram_com