#فرشته_نجات_پارت_28
با گریه گفت : خانم تو رو خدا .... من خیلی نیاز دارم به این کار .
روی صندلی نشاندمش : بیا بشین اینجا دختر چرا اینجور می کنی؟
دوباره خواست گریه کنه که گفتم : باشه نمی خواد گریه کنی فهمیدم ... اولا من خواهر فرهادم اون هنوز
دم به تله ی ما زنا نداده دوما از کجا اینقدر مطمئنی فرهاد قبولت می کنه .
دختره : تقریبا همه ی شرایطو دارم .
من : اینقدر به خودت مطمئنی ؟
سرش را پایین انداخت و هیچی نگفت .
باخنده گفتم : تو هنوز اسمتو به من نگفتی ؟!
دختره : تارلا حامی هستم .
با تعجب گفتم : تارلا ؟
تارلا : اوهوم .
من : یعنی چی ؟
تارلا : یه اسم آذریه به معنیه کشتزار .
من : قشنگه .
تارلا : مرسی .
من : منم ایلسام ، ایلسا فرجود خواهر این فرهاده خل و چل . البته خواهر واقعیش نیستم میدونی فرهاد در
اصل پسر خالمه که تو بچگی پدر مادرشو از دست داده و از اون به بعد شده داداش بزرگ من .
تارلا : خوشوقتم .
من : منم همینطور . از این به بعد می تونی رو کمک من حساب کنی . در مورد کارتم نگران نباش به
فرهاد میگم استخدامت کنه .
تارلا : ممنونم .
در همین حین در باز شد و ساؼر وارد شد با دیدن ما با تعجب گفت : مشکلی پیش اومده ؟
من : نه !
ساؼر : پس ...
من : چیه خوب . دوست جدید پیدا کردم .
ساؼر : دوست ؟
من : آره . دوستم تارلا حامی . و به تارلا اشاره کردم .
ساؼر : اوم ... تا دو دقیقه پیش که گیس و گیس کشی بود ؟
تارلا با شرم سرش را پایین انداخت .
من : چیه چشم نداری ببینی دوست تازه پیدا کردم ؟!
ساؼر :نه بابا اتفاقا خیلی هم خوبه سپس رو به تارلا گفت : من ساؼر امامی هستم دختر خاله ی ایلسا .
تارلا : خوشبختم .
من : دانشجویی تارلا جان ؟
تارلا : بله .
من : چی می خونی ؟
تارلا : ترم یک پزشکی ام .
من : چه باحال کدوم دانشگاه ؟
تارلا : دانشگاه تهران .
من : واییی ... بابا بچه زرنگ . آدرس خونتون بده یه سر بیایم با خانواده آشنا شیم .
ساؼر : ای بابا چه قدر تو پررویی .
من : وا ... چرا ؟
تارلا : موردی نداره ... تشریؾ بیارین خوشحال میشیم .
من : شهرستانی هستی ؟
تارلا : آره . از شیراز اما با خواهر و برادرم اینجا زندگی می کنیم اما من تو خوابگاهم البته قراره بیام
بیرون .
romangram.com | @romangram_com