#فرشته_نجات_پارت_13
مامان : گذاشتی دقیقه ی آخر که باز یه چیزت جا بمونه .
من : اوو...... کوتا ساعت دو ، بعد جمع می کنم .
مامان : از دست تنبل بازی های تو ! خوب حالا بیا کمک من .
خواستم حرفی بزنم که تلفن زنگ زد .
مامان : برو ان تلفنو جواب بده .
من : بفرمایید ؟
عمو کیارش : سلام دخترم خوبی ؟
من : سلام عمو جون خوبین رسیدین ؟
عمو : ممنون عزیزم آره تازه رسیدیم ، شما ساعت چند پرواز دارین ؟
من: دو .
عمو : بابات خونس عزیزم ؟
من : نه ، کارش دارین ؟
عمو : آره عزیزم الان زنگ می زنم به موبایلش کاری نداری ؟
من : نه عمو جون سلام برسونین .
عمو : سلامت باشی عزیزم
من : خدافظ .
گوشی را قطع کردم که مامان گفت : عموت بود ؟
من : په نه په ! روحش بود ، هواپیماشون سقوط کرد همه از دم رفتن جهنم ، الانم نکیر و منکر گیر داده
بودن بهشون عمو یه سوال بلد نبود زنگ زده بود بهش تقلبی برسونم .
مامان لبش را گاز گرفت و گفت : زبونتو گاز بگیر بچه ، عوض اینکه بیای کمک من واستادی اونجا
چرت و پرت میگی ؟
به سمتش رفتم و گفتم : الهی قربونت بشم مگه سپیده چلاقه ؟! خیر سرش عروس خانوادس باید مثه خر
ازش بیگاری بکشی ، ازبس لی لی به لا لاش گذاشتی پررو شدخه معلوم نیست الان کدوم گوریه و داره
چه ؼلطی می کنه .
دستی از پشت روی گردنم قرار گرفت . ایلیا بود : بار آخرت باشه پشت سر عروس خوشکل من اینطور
چرت و پرت می گی ها جوجه !
با دست به ستش چنگ انداختم : تورو خدا ولم کن ایلیا قلقلکم میاد .
ایلیا که میدانست قلقلکی هستم ، با دست شروع به قلقلک دادنم کرد . با خنده و جیػ و داد التماس می
کردم تا ولم کند .
ایلیا : بگو چیز خوردم تا ولت کنم .
من : بابا من پنیر خامه ای خوردم ولم کن .
ایلیا : من میگم بگو چیز خوردم تو میگی پنیر خوردم ؟
من : ا .... خوب منم دارم میگم پنیر خوردم دیگه .
دوباره قلقلکم داد که یه دونه از اون جیؽای بنفش کشیدم : وااااای ایلیا .... بابا .... بابا .....
ایلیا به سرعت دستش را جلوی دهانم گرفت و گفت : چته دیوونه زنجیر پاره کردی ؟! بیا برو گمشو بالا
.
دستش را گاز گرفتم که آخش در آمد . به سرعت به طرؾ پله ها دویدم .
مامان با اخم نگام می کرد : می خواستی از زیر کار در بری ؟
من : حالا که دیگه حمالاتون اومدن به من چه احتیاجی هست ؟
به محض تمام شدن حرفم ایلیا به سمتم خیز برداشت که جیػ کشیدم و به اتاقم دویدم .
فصل 4
وقتی تاکسی جلوی ویلا نگه داشت با سرعت پیاده شدم و به طرؾ ویلا دویدم . از زیبایی ظاهری و
مدرن آن دهانم باز ماند. ویلایی بزرگ و سه طبقه در میان باؼی پر از بوته ها و گل های رنگارنگ با
نمایی شیک و به روز . به سمت بقیه برگشتم : اینجا چه خوشمله .
romangram.com | @romangram_com