#فرشته_نجات_پارت_12
من : میخوایم بریم دبی ، دیشب خونه عمو کیارشم بودیم میگفت کار ویلا تموم شده میریم اونجا .
ژالان : با فک و فامیلات ؟
من: آره .
ژالان : جناب سرگرد هم میاد ؟
من : نیدونم ، اون که یه روز در میون ماموریته ، باور کن دایی و زن دایی از دستش دیوونه شدن .
ژالان : واسه همینه تو سی و دو سالگی سرگرد شده .
من : بدون زن و بچه سرگردی تو سرش بخوره ، عین روحه سر گردونه یهو میبینی میره تا سه ماه
ازش خبری نیست .
ژالان : خوشا به حال زن آیندش.
پوزخندی زدم و گفتم : با اون بلایی که شمین )خوش بو( احمق سرش آورد فک نکنم تا آخر عمر مجرد
بمونه ، بیچاره پارسا )پاکدامن( خیلی زجر کشید .
ژالان : دیگه از دختره خبری نشد ؟!
من : نه .
ژالان : واسه چی نامزدیشون بهم خورد ؟
من : دختره فیلش یاد هندوستان افتاد . دوست پسر قبلیش اومد پیشش پیشنهاد دوستی دوباره داد اون کره
خرم قبول کرد .
ژالان : خوب تو که مثلا دختر عمشی یه زن خوشکل و تو دل برو واسش تور کن درست مثل من ، تاکید
می کنم مثل من .
پقی زدم زیر خنده : خاک بر سر هیزت کنن .
ژالان : خاک تو سر خودت کنن از بس بی سلیقه ای ، جوون به این خوبی و پاکی .
من : تو برو جواب پسر عمه ی دکترت رو بده بعد بیفت دنبال پارسای بدبخت من .
ژالان : آخ گفتی ایلی جون ، چند شب پیش اومده بودن اینجا نمیدونی چقدر خوش تیپ شده بود ، لامصب
اصلا محل نمیده .
من : من که میگم دوستت نداره تو خودتو می چسبونی بهش .
ژالان : نخیر دوسم داره اما نمیتونه بهم بگه .
من : اونوقت چرا ؟
ژالان : نمیدونم شاید خجالت میکشه ؟!
من : میگم از اون خواستگارت چه خبر ؟
ژالان : کدوم ؟
من : جوری میگه کدوم انگار چندتاست همون که می گفتی آموزشگاه موسیقی داره .
ژالان : ژیار )تمدن و فرهنگ( ؟
من : آره . هنوزم مامانش زنگ می زنه ؟
ژالان : آره بابا دیوونم کرده هر دو سه شب یه بار می زنگه بابام که از ترس من جرئت نمی کنه حرفی
بزنه نیست اون دفعه تا سه شب رفته بودم خونه عزیز جونم ، می ترسه ولی می دونم نظرش راجع بهش
مثبته .
من : منکه می گم بیا برو باهاش عروسی تا آخر عمرت تو پول می خوابی .
ژالان : مگه همه چی به پوله ؟
من : سه چهارمش ، آره .
ژالان : به نظر من که اینطور نیست ، حالام کار نداری مامانم داره صدام می زنه ؟!
من : نه قربونت برو به کارات برس .
ژالان : خداحافظ جوجه .
من : خداحافظ .
نیم ساعت بعد از جا بر خاستم و پایین رفتم . مامان مشؽول جمع کردن و بسته بندی وسایل سفر بود ، با
دیدنم گفت : جمع کردی وسالتو ؟
من : نه هنوز .
romangram.com | @romangram_com