#فریاد_بی_صدا
#فریاد_بی_صدا_پارت_61
بلند شدم، باید افکارم را کمی جمع و جور می کردم، مغزم خسته بود، خیلی خسته...
چنگال را برداشتم و حین برگرداندن بادمجان های سرخ شده داخل ماهیتابه رو به جمع پرسیدم: دیر نکردن؟
همان دم صدای زنگ در خانه پیچید و فرشته خانم سریع بساط پکنیک و اسفند را روبراه کرد و دانیال برای باز کردن در رفت.
در این سه روز دو بار برای دیدارشان به بیمارستان رفته بودم و عجیب دلتنگ نوزاد کوچک و ریزه میزه ی ساجده و رامین شده بودم، بی اراده لبخند پهن صورتم شده بود و همراه جمع برای ورودشان شادی می کردم و برای به آغوش کشیدن نوزاد بی قرار بودم، سهیل و دانیال که مجال ندادند رامین پایش را داخل حیاط بگذارد و بچه را همان دم در قاپ زدند، آنقدر قربان صدقه اش رفتند و مزه ریختند تا بالاخره با داد و تشر فرشته خانم که میگفت " مگر عروسک یا اسباب بازیست" نوزاد را دست رامین سپردند.
ساجده رنگ به چهره نداشت و به سختی راه می رفت ولی همچنان مثل همیشه لبخند کنج لبش لانه داشت.
فرشته خانم نوزاد قنداق پیچ در پتو را از دست رامین گرفت.
-برو دست خانومت رو بگیر کمکش کن ببریم داخل اتاقتون رخت خواب براش پهن کردم باید استراحت کنه.
پسرها دنبال ساجده راه افتادند، خنده ام گرفته بود انگار به عمرشان نوزاد ندیده بودند!
گلی جون دست به کمر رو به همگی غرید: شماها کجا! برید پی کارتون ساجده باید استراحت کنه، اون نوزادم هنوز نه جون و پر داره نه گردن درست حسابی که بشه توپ بسکتبال شما که به هم پاس بدید خدایی نکرده گردنش عیب می کنه، بدویید سریع بساط ناهار رو روبراه کنید.
سهیل سینی گرد فلزی را از روی زمین برداشت.
-شادی که می تونیم بکنیم گلی جون؟
گلی جون خنده اش گرفت.
-یه تایم کوتاه اشکال نداره.
سهیل ذوق زده سینی را به حالت دف بین دستانش گرفت و با مهارت شروع به زدن کرد و یواش یواش غرهایش را هم رو کرد، دینا دست از پیامک بازی کشیده بود و با چشم های ستاره بارانی داشت می خندید و دست می زد، زمان خوبی بود که کمی به روح پژمرده ام صفا بدهم.
با سهیل همراه شدم که با اشتیاق و مسخره بازی کل کشید و حسابی به خنده ام انداخت ولی خنده باعث نشد دست از رقص بکشم، دانیال و امید و دینا را هم با خود همراه کردیم.
سهیل سینی زنان با آن صدای فوق العاده اش شروع به خواندن کرد و ما هم همگی همراهی اش کردیم آن هم پر شور و با صدای بلند...
دلبر جانم بی اجازه قلب ما
بردی کجا بردی
ای عشق جانم هر نفس
را بی هوا بردی کجا بردی
بی منت تو را دوس دارم
بی علت تو را میخواهم
romangram.com | @romangraam