#فریاد_بی_صدا
#فریاد_بی_صدا_پارت_6
-بلند تر بگو بشنوم!
محکم و حرصی تشر زد.
- کوفت کن. تو حرف نزن اصلا!
خندیدم و برخلاف چشم هایش که جری شده بودند، دلش برای خنده هایم رفت، می دانم.
سیر که شدم سفره را تا زدم.
- مرسی چسبید.
- نوش جونت گوشت بشه به رونت!
سفرهی تا زده را بر سرش کوبیدم.
- پررو نشو!
بی خیال بلند شد.
-برا زیر دیگ آش فردا چوب و هیزم نداریم، میخوام برم یکم چوب موب جمع کنم. میای؟
-مگه اجاق نیست؟!
-پول گاز رو ندادیم گاز رو قطع کردن.
باز دلم کدر شد از جمله ی《علم بهتر است یا ثروت》، معلوم است ثروت!
شاید هزار مثال و دلیل و برهان قبول کنم که پول خوشبختی نمیآورد ولی مسلماً بی پولی بدبختی می آورد!
- مگه چه قدر اومده؟
- چهارصد هزار.
چشم گرد کردم.
- چه خبره!
- دو ماه عقب افتاده بعدم شیش خونواریم ها! پاشو حالا حرص نزن فردا فیش رو می برم بانک واریز می کنم که وصل کنن.
- مگه جمع شد پول؟
- هوم جمع شد.
بلند شدم و سرش نق زدم: بعد میگه من و تو هم یکی مثل ساجده و رامین!
romangram.com | @romangraam