#فریاد_بی_صدا
#فریاد_بی_صدا_پارت_54


حوصله ی لودگی هایش را نداشتم.

-سهیل امروز رو مود گردن شکستنما آدم وار رفتار کن دم پرم نیا. قرص گرفتی؟

کیسه ی توی دستش را بالا آورد و مشغول درآوردن محتویات داخلش شد.

-قرص که فایده نداره. به دکتره تو داروخونه گفتم چجوره حالت این و داد.

پارچه ی سفید رنگی را بیرون کشید.

-این چیه سهیل؟ مسخره بازیت گل کرده باشه خودت می دونیا!

-مسخره باباته، مرد حسابی مگه مرض دارم! مریضی دیگه منم رفتم دارو گرفتم برات.

شروع به پوشیدن پارچه کرد و تازه متوجه شدم پارچه نیست و روپوش سفید است، از همان روپوش ها که دکترها و پرستارها تن می کنند.

تکیه به صندلی چرخوانم تاسفبار خیره اش شدم تا بلکه از رو برود و نمایشش را تمام کند گرچه سهیل تا ته قصه اش را برایم شعر نمی کرد ول کن نبود.

در کمال خونسردی دکمه هایش را بست و آمپول و سرنگی از کیسه بیرون کشید.

-آها ایناهاش این دوای گردن دردته. دکتره گفت عضله ی گردن بیمار



تون گرفته این آمپول رو به پایینشون تزریق کنید عضله ی بالاشون ول می کنه فقط...

لودگی هایش را نیمه رها کرد و با تمرکز شیشه ی آمپول را شکست و سوزن سرنگ را داخلش قرار داد و حین کشیدن مایع آمپول داخل سرنگ متفکر ادامه داد: فقط نفهمیدم عضله ی گردنت گرفته برای چی باید آمپولو به عضله ی پایینت بزنم! از دکترم پرسیدما گفت شما بزن پایین خیالت راحت رو گردن اثر می کنه اصلا تزریق که بشه از همون پایین فرمان میاد به گردنت که ول کنه!

سرش را بلند کرد و هیچ اهمیتی به نگاه خیره و متاسفم نداد.

-هاکان به جان خودم‌ من تا امروز فکر می کردم مغزه که به همه ی نقاط بدن فرمان میده نگو مغز نبوده اونجا بوده!

نتوانستم خوددار باشم و به خنده افتادم ولی گردنم خیلی درد می کرد.

-سهیل گورتو گم کن از اتاق بیرون تا خونت و نریختم.

-عه آدم با پزشک معالجش اینجوری برخورد می کنه!

بلند شد و سمتم قدم برداشت و صدایش را نازک و تو دماغی کرد.

-پاشو گلم اصلا درد نداره نترس، شلوارت رو بکش پایین بخواب رو تخت، خیلی پایین نکشیا اون وقت دیگه تو نمی ترسی من می ترسم یه کوچولو که نمایانش کنی کافیه!

پایم را بلند کردم و مقابلم دراز کردم تا نزدیکم نشود.

-گمشو سهیل به خدا طرفم بیای آمپولو تو پایین خودت خالی می کنم.

romangram.com | @romangraam